Friday, November 20, 2009

همه چيزهاي جدي جهان براي من مظحكه است.همه فلسفه هاي مهم سفسطه است.ما تنها هستيم و تنهايي ما تقدير ماست.ما نا توانيم از عشق دايمي,هر عشق تنها شعله اي است كوتاه كه از حوادث پيش پا افتاده شكل ميگيرد در واقع عشق ابدي وجود ندارد.
در جهان عشق واقعي در خطره,شايد عشق واقعي روي زمين داره ميميره.
همه عمر عشق رو جستجو كردم اما به تنهايي رسيدم.

عشقبازي فراموشي رنجهاي بودنه
ما به آزادي در س.ك.س رسيديم ولي وحشتناك اينه كه از عشق محروميم
عشقبازي فراموشي رنجهاي بودنه, عشقبازي براي فراموش كردن رنجهاي بودنه, عشقبازي فعاليتي است براي فراموش كردن رنج بودن.
آزادي در س.ك.س = محروميت از عشق !
عشقبازي مُسكنيست !
براي تحمل درد,دردي كه پاياني ندارد,ويروسي است به نام ويروس زندگي,جبر,امتحان خوب يا بد بودن؟! جنگ بين شيطان و خدا,جنگي كه خدا ضعيف است.او حتي نميتواند شيطان را از بين ببرد!تا چه وقت جنگ بين خدا و شيطان ادامه خواهد داشت؟؟ تا كي انسانها به اين داستانهاي بچه گانه بايد گوش دهند؟؟ تا كي بايد شاهد ريخته شدن خون موجودات بي گناه بود؟؟؟ تا كي بايد خوابيد؟تا كي بايد كاري نكرد؟ تا كي بايد دعا كرد؟ تا كي التماس؟
تا كي بايد بود؟!!!
بكشينششششش !
breath...breath...breath...breath
puuush...puuush...puuush... puuush
نفس بكش.... نفس بكش... نفس بكش
فشاررررر.... فشاررررر.... فشاررررر.... فشاررررر....
تو خدايم بودي از دست دادمت,حالا چه بايد كنم؟
هيچوقت دوست نداشتي مرا بيازاري !
26 سال از عمرم با تو به باد رفته
نگاه كن چه بر سرم آوردي...خواهي فهميد چه بر سرم آمده...
ديگر نميتوانم نفس بكشم,به من نگاهي كن قطعه كثافتي مثل تو شدم!
به من نگاهي كن,تركم كردي پس لعنت به تو
بقيشو خودتون ترجمه كنيد چون اصلا حوصله ندارم...

غباري از اندوه بر روي بازوانم نشسته .
حتي اراده اين نميبينم كه بغض مرا به سوي مرداب بكشاند
در آن دم كه كه ميخزم از بي كرانه هاي ابديت چيزي نميبينم,كجايي؟ گريه ميكنم تا تو بيايي
اما كي و چگونه ميايي؟همه منتظرت هستند
اما گيج و مبهوت به اين سو و آن سو نگاه ميكنند

كاش ميدانستند كه نا آگاهانه منتظر خود هستند !
بهشت كجاست؟ دوزخ چه؟ آيا بهشت همينجا نيست؟
دوزخ چه؟ آيا شيطان خود ما نيستيم؟ خدا چه؟
چند ساليست كه با تو(خود)صحبت نكرده بودم,دلم نميخواست,تصميمي نداشتم.
بگذاراينگونه بگويم مرگت باد,براي چند سالي تركم كردي بي آنكه دليلي داشته باشي
,من دوستت داشتم.
بگذار اينگونه بگويم درود بر تو,بر لبانت بوسه ميزنم كه تركم كردي,من خسته و درمانده از خود بودم اما اين تو بودي كه نگذاشتي اين خستگي و تنهايي ابدي براي من بماند....به تو ديگه احتياجي ندارم...ديگه نميخوام خودمو تنها بذارم
پس مرگت باد.

No comments:

Post a Comment