Wednesday, August 6, 2014

Monday, February 14, 2011

you son of bitch آشغالترینها

آشغالترین آشغالها کسایی هستند که وبلاگ و سایت فیلتر میکنن

the most son of a bitch people are those who are blocking blogs, sites...

Friday, November 19, 2010

میخواهم بگویم
فقر همه جا سر میكشد فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست طلا و غذا نیست فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفتهء یك كتابفروشی می نشیند
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ كه روزنامه های برگشتی را خرد میكند
فقر ، كتیبهء سه هزار ساله ای است كه روی آن یادگاری نوشته اند
فقر ، پوست موزی است كه از پنجره یك اتومبیل به خیابان انداخته میشود
فقر ، همه جا سر میكشد
فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است...
همه ی جاهای ِ گرم آدم ها

همه آدم ها یک چیزهای مشابهی دارند در جاهای ِ مشابه شان / حالا شاید چیزهای ِ مشابه شان هم رنگ و ریخت و شکل و شمایل نباشد اما حس شان یکی است
بعد آدم ها چون آدم هستند ، دوست دارند چیزهای مشابه شان را به هم نزدیک کنند
دوست دارند چیزهای مشابه شان را به چیزهای مشابه دیگران بچسبانند
دوست دارند به چیزهای مشابه هم نگاه کنند ، دست بزنند و فکر کنند
آدم ها دوست دارند لبشان را به لب ِ دیگران بچسبانند و نه مثلا پیشانی یا صورتشان
آدم ها معمولا چیزهای ِ گرم را دوست دارند شاید چون همه ی چیزهای مهم ِ آدم ها گرم هستند
آدم ها کلا چیزهای ِ گرم مشابه چیزهای ِخودشان دردیگران را خیلی دوست دارند / چون آدم ها آدم اند دیگر
بعد بعضی از آدم ها عین من نمی فهمند چرا بعضی از آدم های دیگر ، با اینکه چیزهای گرم دیگران را دوست دارند اَدا در می اورند که ندارند
چرا بعضی ها می گویند آدم ها ، آدم نیستند و مراقب اند کسی چیزهای گرم دیگران را دوست نداشته باشد ، چیزهای گرم دیگران را نبوسد و به چیزهای گرم دیگران دست نزد / حتی وقتی خود دیگران می خواهند !!
چرا بعضی ها نمی گذارند آدم ها با همه جاهای گرم خودشان آزاد باشند


فرشته ها خودکشی کردند

Hello ... که عاشقم که ... How are you... الو سلام
و رقص بندری مرد با زن تانگو
چه مسخره ست فضای سپید زن در من
ظهور پست مدرنیسم در دل آپولو
بیا و مست دو چشمت،عرق بریزاز شرم
تلوعزیز، تلو عشق، شب ... تلو، ت تِ لِو!
به آسیاب، به بادی، به دیوها، به خیال
« سانچو » بگیر شمشیرت را به زن، بزن
را، که خسته ام ...پایان « ماراتن » هلم بده
« دو » سال گذشته،ساعت « دو » شنبه عصر « دو »
دلم هدی هّ شده در دل محاصره ام
روبان آبی زن روی جعبه کادو
به رستوران خوشَ ...م آمد، بله! بفرمایید
کدام عاشق بودن؟ ... نگاه کن به م ِنو:
زنی که گرم گرفته، سکوت سرد...وماست
خوراک جوجه پاییز، نه! پرنده پلو!!
مرا کنار خودت تا خودت دراز بکن
اتل، متل که از این پای عشق بچه نشو
که هی بهانه نگیرم که هی ترا...هی هی...
بمیر چوپانِ ... گرگ بود بر هّ تو!
« سه تا نقطه » دو تا انار...و یک غنچه... یک
¯ بریز در وسط من، مرا بریز یهو
وسط که فال بگیرم ترا ورق ... بزنم
به واژه های قدیمی، به ترسهایی نو
نایست پشت چراغی که سبز نیست مرا
به چپ، به راست، به زن، به ... عقب ... و یا به جلو
مرا بمنفجران در میان این کلمات
مرا بمیر ... مرا هیچ کن ... و دود برو!
وجود داشت ... ندارند ... مرد نامرئی
که حس گرفته کلاهی که بر سر پالتو ...
کسی نشسته ته خط میان غاری پیر
و هی تماس گرفته ست با خودش... و ...
الو ...
له شد ... اتوموبیل که له کرد ناگزیر
« زیر » پاشید خون تازه همان جا کنارِ
من آرزوی مرده که بوده شدم، بله!
آمد اتوموبیل ولیکن چقدر دیر
پنجول می کشید و کشیدم دو پاکت ...
و جبر، این سیاهی تغییر نا پذیر
یک تک هّ عشق، فاتحه ای برحضورهیچ
یک قطره آب، قمقمه خالی کویر
حالا تو کور می شوی از دیدن خودت
در موقع عبور که دست مرا بگیر
گربه، سکوت، رد شدن ازعرض زندگی
و می چکید از دهنش قطره های شیر
« میو میو » ! نه ،« میو » یک حس تازه مثل
که جا نشد درون شما واژه های پیر
قلّاده ای که نیست ولی هست ... وخودم
فرقی نمی کند به چه یا که! فقط اسیر
آهنگ جاز ... و پسر و دختر جوان
« بمیر » و گربه ای که له نشده، مرده در
- نوشابه می خوری كه؟! : نه! آقا نمی خورم!
[ من هیچ وقت مثل شما جا نمی خورم!
حت ّی اگر که قص ّه بریزد مرا به هم
¯ و نقشها عوض بشود ... و نوشته ام
تصمیم خویش را بنگیرد! مردد است ...]
- نوشابه؟! : نه! براي گلویم کمی بد است
[ خانم شما قرار نبوده که دست رد ...
نوشابه خورده می شود و بعد تا ابد
باید به عقد دائم آقای ...] : نه! [ چرا
¯ باید که طبق نقشه قبلی در انتها
یک اتّفاق خوب بیفتد که تا به حال
¯ خواننده فکر کرده، در عالم خیال
او قهرمان واقعی قصّه منست
خانم بخور!...که آخر این قصّه روشن است]
- نوشابه می خوری ؟ [بدو دختر قبول کن
این داستان خراب شده چونکه...چونکه...چون...]
  
زن ... عکس محو! پشت نوشابه سیاه!
لبخند خیس مرد مؤلّف که گاه گاه...
دیگر نترس بچّه که لولو فرار کرد!
از دشت چشمهای تو آهو فرار کرد
از دست زن که دست نوازش بر او کشید
مانند یک پرنده ترسو فرار کرد
گفتند: آبروی زن اینجا به ... گریه کرد
گفتند: مرد باش ... ولی او فرار کرد
سردرد هی گرفت وسرش را به خویش کوفت
ترسید و پشت فاصله بانو فرار کرد
مرد گفت ،« دیوارها کلید ندارند »
زن خود کشی نمود و به آن سو فرار کرد
لولو شبیه کودکی من شد و گریست
وقتی که از قلمرو جادو فرار کرد
جادو گری شبیه گل مریمم شد و
مردی سوار دسته جارو فرار کرد
[صدای بوق، ورود وخروج زن، ترافیک]
و مرد می شود از گوشه خودش نزدیک
صدای بوق غم انگیز و گریه یک زن
و بعد کم کم ،این صحنه می شود تاریک...
  
دو سال و نیم گذشته، شروع فیلمی که
غزل ... وعشق مرا می کند ز هم تفکیک
نشسته ام وسط شعر و فال می گیرم
برای بی بی عشقم کنار شاه پیک
دو لب، شبیه دو گریه که بعد گم گشتند
میان خط خطی وحشیانه ماتیک
و بعد هق هق من را به سمت خود هل داد
دو خط عشق ... وغم مثل جاده ای باریک
و کارت های غم انگیز هی زمین افتاد
¯ و حرف آخر من را نوشت با ماژیک
به روی سر در یک خانه مقوایی :
« کسی نمی گوید مردن مرا تبریک »
و سوسک می رود از دست های او بالا
و کفشهای زن خسته می شود تحریک
و سوسک بر می دارد تفنگ خود را بعد ...
و می کند به خودش ...و به سایه اش شل یّک
و مرد پاییزی ، از خودش فرو افتاد
میان قلب زن، نه! به سینه موزاییک
و گریه کرد زنی که مرا به گریه سپرد
که با تبس مّ گنگش مرا نکرد شریک
به سوسک گفت: عزیز دلم نخواهی مرد
و باز مجبوری که به ابتدا بروی ... که ...
سکانس آخر یک فیلم: شاعر مرده
صدای بوق، ورود و خروج زن، ترافیک
صدای خیس پیانو در امتداد مرد
صدای بوق، سکوت و ادامه موزیک ...
و میان این همه غم، به من شراب بده
به سلامتی خودم، به من شراب بده
و بزن به تار و دف، جنون گرفته تنم
¯ و بزن بزن دِ بزن، بزن که من بزنم
که به سیم آخر خود که منفجر بشوم
که درون این گلدان کنار این مریم
که چه وزن مضطربی نشسته در سر من
که به رقص آمده است سرود آخر من
در تنم بزن رگ را، که مرگ منتظراست
دیر می شود ... حالا که مرگ منتظراست
به دلم برات شده که مرگ می رسد و ...
که نایست فکر نکن فقط برو به جلو
بلبم لبان مرا، بزاق را حل کن
نگذار می میرم، مرا معط لّ کن
پس بگیر قلب مرا به من شراب بده
به سلامتی خدا به من شراب بده
و بگرد دور خودت ، مرا بسر گیجان!
از جهان دایره ای ، تول ّد انسان
سر من نمی چرخد، جهان پیر نگرد
که بیاورم ایمان ... شروع فصلی سرد:
که ترا زمین خوردم، جنازه ام اینجاست
باورم بکن م رُدم، جنازه ام اینجاست!
و بکش حضور مرا که عشق پاره شود
تا که آسمان شبم پر از ستاره شود
بعد ماه را تو بکش بدون شکلی خاص
که بمیرد از بودن، چقدر بی احساس!
چه خمار پرهوسی! شراب لازم نیست
که بکن به شعر، مرا،کسی مزاحم نیست
حال مستِ مستِ توام بگیر دست مرا
و بگیر با هیجان خدای مست مرا
لب زخم کهنه من سری به خون زده است
که ببخش شعر مرا اگر جنون زده است
و میان این همه زن به من شراب بده
به سلامتی لجن به من شراب بده
اجازه هست که اسم ترا صدا بزنم
به عشق قبلی یک مرد پشت پا بزنم
اجازه هست که عاشق شوم، که روحم را
میان دست عرق کرده تو تا بزنم
دوباره بچه شوم بی بهانه گریه کنم
دوباره سنگ به جمع پرنده ها بزنم
دوباره کنج اتاقم نشسته شعر شوم
و یا نه! یک تلفن به خود شما بزنم
نشسته ای و لباس عروسیت خیس است
هنوز منتظری تا که زنگ را بزنم
برای تو که در آغاز زندگی هستی
چگونه حرف ز پایان ماجرا بزنم؟!
دوباره آمده ای تا که عاشقت باشم
و من اجازه ندارم عزیز جا بزنم!
یک هیچ اِدکلن زده با موی فرفری
شاید وکیل پایه یک دادگستری
دارد دفاع می کند از دختری که نیست
نه! از همه جنبه ها پری!! ... « پری » اسمش
از یک نگاه ساده و معصوم مثل گرگ
یک مشت موی سرزده از زیر روسری
از دختری که گفته به این هیچ! عاشقست
از دختری که رفته ، با مرد دیگری
لیلای قص هّ خط زده کلّ کتاب را
پیدا نموده شاید مجنون بهتری!...
رو می کند به سمت تماشاچیان وکیل
فریاد می زند که تو دختر مقصّری؟!
دختر فقط عروسک بازی زندگیست
تو مرده ای به خاطر این جرم: دختری!
دیگر به اختیار خودت نیست ماندن و...
وقتی که از تمامی خود رنج می بری
حس می کنی گرفته دلت از هر آنچه نیست
می خواهی آسمان را بالا بیاوری...
قاضی نگاه می کند آرام و مرگبار
به دادگاه و صندلی پیر داوری
از خود سؤال می کند آیا نمی شود...
آیا نمی شود که از این جرم بگذری؟!
رو می کند به سمت وکیل در آینه
با یک نگاه خسته و یکجور دلخوری
شاهد: خودش، دلیل:خودش ، حکم: زندگی
قاضی: خودش، وکیل:خودش ، مت هّم: پری!
پنالتي...هیجان...گل!...ستاره...شب...خانم
چقدر شعر بگویم براي این مردم؟!
چقدر تخمه شكستم در انتظار خودم
خوش آمدید عزیزان من به قرن اتم!
گناه كن با كیوي! گناه با آناناس!
كه هیچ كشف جدیدي نمانده در گندم
میان شعر به عاشق شدن تجاوز كن
فرار كن وسط زندگي به سطر نهم
پلیس زنگ ترا ... گل! فشار مي دهد و...
تو متّهم هستي به... به عشق بي خانم
زن كوانتومي بي زمان بي جِرم ...
تو در همین لابیرنتي كه نیست یكشب گم...
نگاه مي كند آرام داور خسته
به ساعتي كه ندارد دقیقه چندم
و سوت مي زند انگار توي مغز من
و مرد غرق شده در میان آكواریوم
کنار پنجره یک مرد داشت جان می داد
غرور، قدرت خود را به من نشان می داد
کسوف بود؟ نه! خورشید دلگرفته ظهر
پیام تسلیتش را به آسمان می داد
دلم برای خودم لااقل کمی می سوخت
اگر که پوچی دنیایتان امان می داد
زمان همیشه مرا زیرخویش له می کرد
همیشه فرصت من را به دیگران می داد
پسر گرفت سر تیغ را، رگش را زد
پدر به کودک قص هّ هنوز نان می داد
و بعد زلزله شد، چشم را که وا کردم
میان خواب کسی هی مرا تکان می داد!!
کثافتِ احمق - عشق من! - چقدر خری
اگر مرا ببری و اگر مرا نبری!
اگر چه جمع شدی در میان من با درد
ولی هنوز عزیزم هنوز یک نفری
و در زدم که بیایم به خانه او لّ
و تاس ریختم از تو: شروع دربدری
سپید باش، سه تا کک مک و سه تا نقطه ...
که از همیشگی واژه ها قشنگتری
مرا ادامه بده روی برف خویش بکش
اگرچه آخراین شعر را که...با خبری!
دوتا کبوتربودی که نوک به من می زد
و یک دریچه کوچک...چقدرمختصری!
شبیه یک کلمه مثل دوستت دارم
شبیه لرزیدن در برهنه پسری
بمان پرنده بدبخت پیش جفت خودت
چرا؟!چگونه؟! ولی!ک یِ؟!چقدر؟! تا.. بپری
چقدر صورت تو از همیشه ماهتر است
چقدر روی من از زندگی سیاهتر است
فرار می کنم از پوچی خودم به خودم
و عشق راه جدیدی که اشتباهتر است
کدام جُرم عزیزم؟! در این شب جادو
گناه می کند آن کس که بی گناهتر است
تو فرق می کنی اصلا! بهم بریز و برو
نگاه کن که نگاهت مرا نگاهتر است!!
چه اتّهام عجیبی است: من جنون دارم!
فقط دلی است که ازبرّه سربه راهتراست
به گریه نه، نه! به بوسه، به بوسه نه، بستر
نه! باز هم دل عاشق زیاده خواهتر است
  
و زن نشسته به دیوار مرگ خیره شده
هنوز یک نفر از مرد بی پناهتر است
من و تو هیچ زمان، هیچ وقت، هیچ ... برو!
ز هر چه فکر کنی بخت ما سیاهتر است
در من شکسته چیزعجیبی شبیه من
که هیچ ارتباط ندارد به هیچ زن
به هیچ واژه ای که بهیچد مرا به تو
به هیچ دختری که بمیرد برای من
از هیچ مرد جمع شده توی ساک خود
از هیچ زن سوار شده بعد یک ترن
از هیچ ات ّفاق جدیدی که مرده است
به غیرتن « نون » و « ت » ازهیچ چیزغیر
یک چادر سفید ... و یک عد هّ مورچه
یک هیچ زنده منتظر تجزیه شدن
یک هیچ چیز پ سُت شده سمت هیچ چیز
یک هدیه مچاله شده داخل کفن
دنبال یک دریچه به دنیای واقعی
مفعول فاعلات مفاعیل عاشقا !ً!
و هیچ مرد منتظر هیچ نور که
به هیچ چیز، بسته شده در ته لجن
چهار، هفت، سه، ده، یک...شمارش معکوس
در انتهای اتوبوس مرا بگیر و ببوس
رسیده است هلو ... لوی عشق از عدد هزار و سیصد و شصتاد و مرد نامأنوس
دوباره تخمخودش را به زور ... ق دُق دُق دُ
دلش خوش است به ق دُق دُق دُا!...سکوت خروس
ک ُتی سیاه ... و شلواری از سیاهی زن
وسوسک می دود ازجیغ خیس تازه عروس
همینکه گربه خوب ملوس تو باشم
که میم کوچکیت را بپر پرنده لوس
زنی که می دود و زن که می رود که زن
که زن همیشه زنی که... و مرد نامحسوس
دو ماهی قرمز، در میان سینه من
و رقص در وسط چشمهای اقیانوس
خدا که هست، که هست - آه! - هست که هست
و مرد فلسفه ای ... نیست! ازخودش مأیوس
صدای خنده غمگین زن که می پیچد
کشیده می شود از من ملافه های عبوس
و زن که دست که پا می زند به پوچی مرد
و مرد دست ... که پا می زند ولی...افسوس!
بهار رفته، خدا رفته، عشق من رفته
چقدر گریه کنم؟ آه! واقعا رفته
و بازعقربه ها مثل پتک می کوبند
تمام ثانیه های شما به زن رفته
خدا کند نرسم پس بخواب ساعتِ شوم
همیشه گریه نمودست تا ترن رفته!
و دختری که لباس سپید ... پوشیده
و مرد تا ابدالدّهر در کفن رفته
و زن که پرچم خود را به قلّه کوبیده
و مرد خسته، تا آخر لجن رفته
و چشم مرد به یک راه پوچ خیره شده
و زن که هر دفعه قبل آمدن رفته!
و زندگی تحریم شد مثل همیشه
شاعر به تو تقدیم شد مثل همیشه
بین خودش...و زندگی هی گیرمی کرد
و از وسط تقسیم شد مثل همیشه!
امروز دیدم مرد را، چه روز خوبی!
و وارد تقویم شد مثل همیشه
«! ترا من دوست دارم عاشقم باش »: گفتی
و مرد هم تسلیم شد مثل همیشه
آینده ای که باید از آن مرد می ساخت
در ذهن زن ترسیم شد مثل همیشه :
یک بازی تازه به نام عشق و بعدا از هم جدا خواهیم شد مثل همیشه
هزار و سیصد و پنجاه و پنج بار گسست
هزار و سیصد و پنجاه و پنج آدم مست!
هزار و سیصد و پنجاه و پنج مرتبه زن
هزار و سیصد و پنجاه و پنج بارشکست
هزار و سی صد و پنجاه و پنج زندگی ...
« پیوست » هزارو سیصد و پنجاه وپنج تا
هزار و سیصد و پنجاه و پنج راه جدید
هزاروسیصد وپنجاه وپنج زن ، بن بست
هزار و سیصد و پنجاه و پنج بازی بد
هزاروسیصد و پنجاه و پنج در یک دست
هزار و سیصد و پنجاه و پنج بر رویم
هزار و سیصد و پنجاه و پنج دررا بست
هزارو سیصد و پنجاه و پنج چشم به راه
هزار وسیصد و پنجاه و پنج مرد نشست
هزارو سیصد و پنجاه و پنج مرتبه هیچ
هزارو سیصد و...امّا هنوزچیزی هست
سقوط كن ، از لوله به آسمان :چ كِ چكِ
صعود كن به زمین : بامب! كفتر مضحك
بیا و پ رُ شو از این هیچ مملو از هر هیچ
شبیه بادكنكهاي عشق من بِتِرك!
تو مثل اسكلت اشتباه مي مانم
شبیه ماد هّ شیمیایي مهلك
مرا از اینكه چرا ... هي چراااا...غ روشن كن!
شبیه چند عدد شمع مرده روي كیك
دلم میان خودم... وخودم كمي گیج است
دلم میان خودم... وخودم كمي مشرك
شبیه یك عدد فرضي بدون حس
شبیه امضاي زندگیست پشت چِك!
تو مثل من هم هستي تومثل آنها هم
سقوط همهمه اي در هویّتي كه همه... كه↓
سقوط مثل صعود است آنوري تنها!
به صفر مي افتي بعد... بعد... سه... دو... یك...
نامه ای برای یک نفر که نیست
آخرین نوشته پسر که نیست
بودنم برای تو عزیز - آه! -
چند سال غص هّ بیشتر که نیست
این که شعر می شود بگو چه است
عشق، عشق لعنتی اگر که نیست؟!
فکر می کنم چگونه ممکن است
عشق بین تو ... و یک نفرکه نیست
تو هم آمدی که مثل دیگران ...
پشت پا زدن به من هنرکه نیست!
می گریزم از اطاق دردهام
می روم دوباره سمت درکه نیست...
  
رفت داخل قفس ... و بعد م رُد
یک پرنده بدون پر که نیست
ما می رویم ازدست، ازدستی که رد شد
در گیجی بی آدم مستی که رد شد
و درد می پیچد در این ... در دنده هایم
دنبال در می گردم از اینکه کجایم
دنبال در حت یّ اگر که باز باشد
پایان همان به معنی آغاز باشد
دنبال در از واژه هایی سر بریده
از آدمی که دیده و چیزی ندیده
دنبال در در دردهایی که نداریم
وقتی که خود راجای مردن می گذاریم
هی ربط پیدا می کنم با... تا... به... بی...که
¯ من می روم ماندست اما آن کسی که
غم را کشیده ساکن امسال کرده
چیزی که ما را دائما اشغال کرده
چیزی شبیه از هر آنچه سیر بودن
زود آمدن امّا همیشه دیر بودن
چیزی شبیه می دویدم دم ددم ... م رُد
ازسایه ای که نیمی ازحجم مرا خورد
چیزی شبیهِ ...نه! خود من، من شبیه .ِ..
یک شاعربی من، سکوتی بی قریحه!
حالا همین جای کسی که می سراید
تصویر می آید که شاعر را بیاید
حالا همینکه لاک پشتی بی اراده
آرام راه افتاده در ابعاد جاده
حالا به فکر ردّ پای بی گناه ¯ زنهای بی احساس خیس اشتباهِ
پایان اندوه کسی که دست سرد ¯ افسوسهای دائمی هیچ مرد غمگین شبهای ... نه! او باید بمیرد
تا جاده ای بی انتها پایان بگیرد
از فلسفه تا عقده هایی ناخودآگاه
از این زمین لعنتی تا آنور ماه
از مرد،از زن ، ازهرآنکه فکرمی کرد
از شکل غمگین زمان که فکرمی کرد
مردی به راه افتاد و از تصویر رد شد
از زود آمد، از همینکه دیر ... رد شد
ما می رویم از دستهایی که نبردیم
ما می رویم از دست با اینکه نمردیم
مثل سکوتی مست در حجم خیابان
و حرکت بی انتهایی دور میدان
ما می رویم ازدست، از دستی که رد شد
در گیجی بی آدم مستی که رد شد!
به انتظار نشستن، در انتظار نشستن
کنار یار نبودن، بدون یار نشستن
وهیچ چیزمهم نیست، که هیچ چیزمهم نیست
و سوگوار پریدن که سوگوار نشستن
بهار را سپریدن! به انتظار زمستان
تمام طول زمستان که تا بهار نشستن
در وسط قلب، دوکنده کاری چاقو « میم » دو
میان قلب درختان به یادگار نشستن
دو نقش، قالی بی رنگ، برای بافتن مرگ
از ابتدای تول ّد کنار دار نشستن
هراس تا ابد ازموج،

Wednesday, November 17, 2010

تهوع

من نه اسرار  میخواهم نه عوالم روحی نه باکره ام نه کشیش؛نه حرفهای نگفتنی تا نقش داشتن یک حیات باطنی را بازی کنم

Tuesday, October 26, 2010

انرژی !!

one tree can start forest,... one smile can start friendship,...one touch can show love and care, all ...

nothingness.COM
دیروز پیرهنمو پاره کردم

تنهای تنها !
دیشب !
غریزه...

Friday, August 27, 2010

گوشتخواران بخوانند
ما با حيوانات چه مي کنيم؟؟؟؟؟!
صادق هدایت در کتاب فوائد گیاهخواری با قلم توانای خود تصویر قابل توجهی از وضعیت حیواناتی که برای کشته شدن به سلاخ خانه فرستاده می شوند ارائه می دهد - « گله های حیوانات از شهرهای دور دست در مدت پانزده یا سی روز بضرب چوب و تازیانه رانده می شوند اگر بین راه از خستگی بیافتند با سیخک بلندشان می کنند و گاهی چندین روز بدون خوراک زیر تابش آفتاب سوزان یا در آغل های چرک و متعفن بسر می برند. بعضی از آنها می میرند و هرگاه یکی از آنها در بین راه زائید برای اینکه از کاروان عقب نماند بچه او را جلو چشم مادرش سر می برند، هنوز حیوانات بیچاره از خستگی راه نیاسوده اند که با تازیانه بسوی سلاخ خانه روانه می شوند. بمحض ورود در این ساختمان کثیف غم انگیز بوی خونی که خفقان قلب می آورد، زمین نمناک، خون تازه ای که از هر سو روان است، فریادهای جانگداز حیوانات، جسدهائی که بخون خود آغشته شده و با تشنج میلرزند. اسبهای لاغر نیمه جان که دو طرف آنها لاشه آویخته اند و قصابهائی که برای خرید لش مرده، آمد و رفت می کنند و از طرف دیگر ناله گوسفندان و همهمه صدای دشنام و داد و فریاد آدمیان، حیوانات بیچاره از این منظره چرکین و بوی گوشت گندیده و خون برادرانشان پیش بینی سرگذشت هولناک خود را می نمایند .
پذیرائی کنندگان آنها با چهره های درنده و طماع جلو آمده هر کدام کارد و ساطور خونین بدست دارد و روی پیش دامنی آنها از خون بسته شده ی سیاه رنگ و چربی برق می زند سپس آنها را بزحمت از همدیگر جدا کرده کشان کشان به گوشه ای می برند بعد دستها و پاهای حیوان را گرفته تا می کنند و اگر خواست استقامت بماید با لگد و زور ورزی او را زمین می زنند. حیوان دیوانه وار کوشش می کند تا خودش را از زیر دست دژخیم رها بنماید اما سر او را پیچ داده گلویش را با کارد پاره می کند. آنوقت خون فوران می زند هر دفعه که هوا از ریه های او بیرون می آید صدای خشکی تولید کرده خون به اطراف پاشیده می شود. پس از آن مدتی دست و پا زده در خون خودش غوطه می خورد و هنوز جانش بیرون نرفته که سر او را جدا نموده بادش می کنند. چشمهای سیاه و درخشان حیوان که تا چند دقیقه پیش، از زندگی سرشار بود غبار مرگ پرده ای روی آن را می پوشاند و زبان از دهانش با کف خونین بیرون می آید بعد از آن شکمش را شکافته دل و روده حیوان را بیرون می کشند. بوی پشگل و بخاری که در هوا پراکنده می شود و خون غلیظ گندیده که مگس و پشه روی آن پرواز می کنند منظره ای چرکین و مهیبی را نمایان می سازد .


قصابها تا بازوی خودشان را در روده و خون حیوان فرو میبرند پس از آن پوست او را جدا می کنند و بعد آن لاشه های لرزان حیوانات را با سرهای بریده و شقیقه های کبود و شکم های پاره شده و جگرهای سرخ که اغلب داغ چوب و تازیانه ای که پیش از کشتن بحیوان زده اند روی گوشت او نمودار است در گاری به چنگ آویخته و یا روی اسب انداخته به دکانهای قصابی می فرستند. آنها این لاشه ها را گرفته تکه تکه نموده دستها و پیش بند خود را از نو خون آلود می نمایند و این تکه های گوشت کشته شده فروخته می شود.
مردم شکم خودشان را پر از این گوشت مردار کرده در همه خانه ها هنگام خوراک بوی دل بهم زدن عضلات سرخ کرده و پخته شده با هزار گونه آب و تاب رنگرزی پیرایش کرده اند بلند می شود- بچه، زن، مرد از این تکه ها می خورند و اینها همان مردمانی هستند که لاف تربیت و ظرافت اخلاق و پاکدامنی و پرهیزکاری و مهربانی می زنند .»


Saturday, February 27, 2010

خدا مرده است، ولی ...

خدا مرده است، ولی این سوالی را ایجاد می کند: چه کسی کائنات را آغاز کرد؟
نیازی نیست که کسی آن را آغاز کرده باشد، زیرا برای این کائنات آغازی وجود ندارد، و پایانی هم نیست.
از این پرسش، در تمامی مذاهب بهره کشی شده است، زیرا همه می خواهند بدانند که چه کسی آغاز کننده بوده است. ذهن های شما چنان کوچک هستند که نمی توانند یک کائنات بدون آغاز، یک کائنات بدون پایان را تصور کنند. فقط از ابدیت تا ابدیت. چون شما قادر نیستید این گستردگی را تصور کنید، این سوال برمی خیزد: "چه کسی کائنات را آفرید؟ چه کسی آن را شروع کرد؟" ولی اگر کسی آن را آغاز کرده باشد، پیشاپیش می باید یک کائنات وجود داشته باشد. آیا این محاسبه ی ساده را می بینید؟ اگر پیشاپیش فردی بوده که این کائنات را آغاز کرده، آنگاه نمی توانید آن را "آغاز" بخوانید، زیرا کسی پیشاپیش وجود داشته است.
اگر فکر می کنی که خدا یک لازمه است.... این به تو تسلی می بخشد که خدا دنیا را آفریده است، پس تو یک آغازی داری! ولی، چه کسی خدا را آفرید؟ باردیگر در همان مشکل خواهی افتاد.
ولی مذاهب گفته اند که خد از ازل وجود داشته است: خالقی برای خدا وجود نداشته. اگر این بتواند برای خدا صادق باشد، چرا نمی تواند برای خود جهان هستی صادق باشد؟ جهان هستی به خودی خودش پایدار است، برای خودش وجود دارد. نیازی به خالق آن وجود ندارد، زیرا آن خالق نیاز به خالقی دیگر دارد، و تو وارد یک قهقرای مسخره می شوی. می توانی از الف تا ی پیش بروی. ولی چه کسی ی را خلق کرد؟ پرسش به قوت خودش باقی است: تو فقط آن را به پیش هل می دهی. ولی آن مشکل حل نشده است، زیرا که پرسشی اشتباه را پرسیده ای.

کائنات آغازی ندارد. خلقتی توسط یک فرد نیست. پایانی ندارد. و به یاد داشته باش، اگر آغازی می داشت، آنگاه به یقین می باید انتهایی هم داشته باشد. هر آغازی، یک آغاز برای یک پایان است: هر تولدی یک آغاز برای یک مرگ است. پس این خوب است! از خدا خلاص شوید، زیرا اگر او بتواند این دنیا را آغاز کند، همچنین می تواند دنیا را نابود کند. و هر دنیایی که آغاز شده باشد، محکوم است که دیر یا زود نابود شود. اگر زایشی وجود داشته باشد، مرگ هم وجود خواهد داشت. فقط یک کائنات بدون آغاز است که بی پایان است.
پس سوال تو به دلیل ظرفیت بسیار محدود ذهن است. برای همین است که من مایلم شما به ورای ذهن بروید. فقط بی ذهنی است که می تواند بی آغازی و بی انجامی را متصور شود. آن چیزغیرقابل تصور، مطلقاٌ روشن می گردد، ابداٌ مشکلی نخواهد بود. آنان که به ورای ذهن رفته اند، همزمان به ورای خدا نیز رفته اند. خدا یک نیاز ذهنی است، زیرا ذهن نمی تواند بی نهایت را و چیزهای ابدی را متصور شود. ذهن فقط می تواند چیزهای بسیار محدود را متصور شود.
این پرسش به سبب عدم ظرفیت و ناتوانی ذهن شما برخاسته است.
می پرسی، "...چه کسی کائنات را آغاز کرد؟" ولی آیا هرگز فکر کرده ای که وجود خدا نمی تواند آن پرسش را حل کند؟ برعکس آن پرسش یک گام به عقب رانده می شود: خدا را چه کسی خلق کرده؟ هرگونه فرضیه ای که آن پرسش را نابود نکند، مطلقاٌ بی فایده است. هرگونه فرضیه ای که به عقب راندن آن پرسش ادامه بدهد و خود موضوع را لمس نکند، پاسخ نخواهد بود.
تنها پاسخی که بتوانی بیابی در تجربه ی خودت از ابدیت نهفته است. آنگاه خواهی دانست که هیچکس این کائنات را نیافریده است: نه آغازی دارد و نه انجامی. هیچ آغازی نداری و هیچ پایانی برای تو نیست. وقتی این را در درون خودت تجربه کنی، خواهی دانست که جهان هستی، قائم به خود، یا خود-حاکمautonomous است و خلق نشده است.
یک چیز آفریده شده نمی تواند بیش از یک مکانیسم باشد: نمی تواند یک واقعیت زنده باشد. یک اتوموبیل چیزی خلق شده است، انسان خلق نشده است. اگر انسان نیز خلق شده باشد، آنوقت او یک مکانیسم است: یک آدم آهنی. می توانی یک اتوموبیل را ازهم باز کنی، تمامی اجزای آن را ازهم جدا کنی: چرخ ها و همه چیز را؛ و می توانی آن ها را دوباره سوار کنی و کنارهم قرار دهی و آن اتوموبیل کاملاٌ درست خواهد شد. ولی یک انسان را به اجزای آن تجزیه کن و سپس آن ها دوباره کنار هم قرار بده __آن انسان دیگر دوباره کار نخواهد کرد!
یک پدیده ی زنده نمی تواند تشریح و ازهم جدا شود. لحظه ای که آن را به اجزایش تجزیه و تشریح کنی، خود راز آن ازبین می رود. آنگاه می توانی آن اجزا را دوباره به هم وصل کنی، ولی فقط یک جسد خواهی داشت و نه یک انسان زنده.
این شرافت جهان هستی است که آفریده نشده است. این شرافت انسان است که او آفریده نشده است. خدا یک اهانت برای جهان هستی، برای معرفت و برای همه چیز است. خدا یک تحقیر است. خدا راه حلی برای هیچ مسئله ای نیست؛ درواقع، او در دنیا بیشتر مشکل ساز است. او چیزی را حل نمی کند. در دنیا سیصد دین وجود دارد و همگی آن ها باهم می جنگند. این ادیان همگی به سبب مفهوم خدا آفریده شده اند، زیرا همگی آن ها مفاهیم خودشان را اختراع کرده اند.
خدای هندو سه سر دارد. فقط ببین چه آدم بیچاره ای است! اگر تو سه سر داشته باشی، فکر نکنم بتوانی قادر باشی سرپا بایستی! یک سر به این طرف می افتد، سر دیگر به طرفی دیگر و سر دیگر به سمتی دیگر... خود سنگینی سرها! من تصاویر و مجمسه های خدای هندوان را دیده ام. بدنش مانند بدن انسان به نظر می رسد و بدن انسان نمی تواند با سه سر اداره شود!
در سیرک ها کودکانی را دیده ام که ناقص الخلقه هستند. من کودکانی با دو سر را دیده ام، ولی آنان حتی نمی توانند راست بنشینند، آنان فقط دراز می کشند. سیرک از این فاجعه لذت می برد و از آن پول درمی آورد. آن ها باید این افراد را با چرخ دستی حمل کنند.
خدای هندو می باید در یک چرخ دستی زندگی کند! یک سرش باید به بالش تکیه کند، تنفس کردن دشوار می شود. راه رفتن که مطرح نیست! و تمام این سه سر، که یک بدن دارند، همسر دارند. فقط فاجعه را ببین! هر سر به دو سر دیگر متصل است و هرکدام یک همسر جداگانه دارند! سه همسر برای یک نفر، زیرا مکانیسم جنسی فقط یکی است. من هرگز نشنیده ام که خدای هندی سه مکانیسم جنسی داشته باشد. حالا من سردر نمی آورم که این چیزها را چگونه ترتیب می دهند!
... این افسانه ها سازنده ی سیصد دین هستند، زیرا هرکس آزاد است که افسانه ی خودش را داشته باشد. چرا افسانه ی دیگری را وام بگیری؟! مذاهبی هستند که فکر می کنند خدا هزار دست دارد. یک هزار دست؟ آن ها باید درست مانند شاخه های درخت در اطراف بدن روییده باشند. فکر نمی کنم او قادر باشد هیچ کاری انجام دهد! هزار دست؟ از عقب دست ها می رویند و از جلو دست ها می رویند... هیچ جایی برای هیچ چیز دیگر باقی نمی ماند!
خدایانی هستند که هزار چشم دارند __ من نمی توانم چنین چیزی را متصور شوم. حتی با بی ذهنی نیز نمی توانم تصورش را بکنم! هزار چشم در یک سر؟ آنوقت جایی برای گوش ها نمی ماند، جایی برای بینی نمی ماند، امکانی برای دهان وجود ندارد، هیچ امکانی برای هیچ چیز دیگر باقی نمی ماند__ نه حتی برای مو! او باید کچل باشد، با چشم هایی در تمام سر. حتی آنوقت هم نمی توانم یک هزار چشم را متصور شوم. چگونه حرکت می کند؟ با کدام چشم خواهد دید؟ حتی اگر به زنی چشمک بزند، با کدام چشم؟! با هزار چشم به یک زن چشمک می زند؟! این یک رابطه ی عاشقانه ی واقعی است!
وجود خدا هیچ مشکلی را حل نکرده است. برعکس، هزار مشکل ایجاد کرده است. و هر مذهبی مفاهیم خاص خودش را دارد، زیرا که خدا یک افسانه است. شما در مورد خورشید مفاهیم مختلف ندارید، مفاهیم متفاوت در مورد گل سرخ ندارید. فقط در مورد یک افسانه است که می توانید مفاهیم متفاوت داشته باشید. پس بستگی به شما دارد، هرطور که می خواهید می توانید خدا را تصور کنید!
انجیل می گوید که خد انسان را طبق تصویر خودش آفرید. واقعیت درست عکس این است: انسان خدا را براساس تصویر خودش آفریده است. و انسان کوشیده تا تصویر خدا را پالایش دهد و انواع توضیحات مسخره را درموردش پیدا کند. او به هزار دست نیاز دارد زیرا که باید از پنج میلیارد انسان مراقبت کند! ولی اگر قرار باشد از پنج میلیارد انسان مراقبت کنی باید پنج میلیارد دست داشته باشی! هزار دست کفایت نمی کند. دست کم، اگر بخواهی با تمام بشریت دست بدهی، باید پنج میلیارد دست داشته باشی. فقط دست و دست و دیگر هیچ! شما به دست دادن با خدا ادامه می دهید، ولی کسی وجود ندارد!
مذاهب به یافتن توضیحات ادامه می دهند: او هزار چشم دارد زیرا که باید از تمامی کائنات مراقبت کند. آیا او نمی تواند سرش را حرکت بدهد، درست مانند من که سرم را حرکت می دهم؟ من می توانم فقط با دو چشم، ده هزار نفر را بدون مشکل ببینم. آیا او به عقب برنمی گردد و به سمت عقب حرکت نمی کند؟ او در تمام سرش چشم دارد، پس وقتی که می خواهد به عقب حرکت کند، چشمان جلویی بسته هستند، چشم های عقب باز هستند! وقتی که به سمت پهلو حرکت می کند چشم های سه سمت دیگر بسته هستند. آیا این خدا است و یا نوعی اسباب بازی برای سرگرمی کودکان؟!
خود مفهوم خدا به این علت وجود دارد که ذهن های ما نمی تواند ابدیت را متصور شود. زمانی که به ورای ذهن محدود خود برخاستید و به سمت بی ذهنی نامحدود حرکت کردید، می توانید هرآنچه را که قبلاٌ غیرقابل تصور بوده متصور شوید. نیاز به هیچ خدایی نیست

Friday, February 12, 2010

Monday, November 23, 2009

من و گنجشك

يه روز صبح كه از خواب بيدار شدم گنجيشك كوچولوي خودمو ديدم كه براي خوردن خرده نونهايي كه من براش جلوي پنجره ريخته بودم , اونجا نشته بود و با عجله ميخورد... من هم مثل هميشه داشتم براش از نقاشي هام و كارهاي اون روزم حرف ميزدم...فسقلي با نمك هم تند و تند ميخورد.خيلي دوسش داشتم... آخه ميدونيد اون تنها كسي بود كه من ميتونستم مثل بابا و مامان كه به من ميگن فسقلي , بهش بگم فسقلي. ميخورد و من هم داشتم تند تند براش حرف ميزدم.

همينطور كه من ميگفتم اون نوناشو تموم كرد.بعد تندي پريد نشت روي گلدون من خرابكاري كرد.واي ! از ناراحتي داد زدم. گنجيشك كوچولو ترسيد و پريد. مامان كه نگران شده بود تو اتاق اومد. پرسيد:چي شده؟ من هم براش همه كارهاي گنجيشك كوچولو رو تعريف كردم. مامان ام هم خنديد و بهم گفت كه گنجيشك كوچولو چون فكر كرده گلدونمو دوس دارم, بجاي تشكر از من,اينكارو كرده...آخه ميدونيد , خرابكاري گنجشك براي گلها خوبه...مثل غذاست براشون. من هم خنديدم و فهميدم.

يك روز با مامانم پيش خاله رفتيم. خاله كه ميدونست من لوبيا پلو زياد دوس دارم, برام لوبيا پلوي خوشمزه اي درست كرد. من هم كه خيلي دوس داشتم ,حسابي خوردم. بعد از ناهار من هم مثل گنجيشك كوچولوي خودم رفتم و توي گلدون خاله اينا خرابكاري كردم. آخه ميدونيد من هم فسقلي اونا بودم و هم گلدون اونا از گلدون من بزرگتر بود و با خرابكاري گنجيشك فسقلي, قوي نميشد. بعد هم خاله رو صدا كردم. خاله هم مثل من كه اول نميدونستم چقدر اينكاربراي گلها خوبه و براشون مثل غذاست و جيغ زدم,جيغ زد.اما من براش توضيح دادم كه اون روز چه اتفاقي افتاده بود و من هم مثل گنجيشك كوچولو براي تشكر از خاله بخاطر ناهار خوشمزه اي كه پخته بود,اينكارو كردم.خاله هم زد زير خنده و مامان رو صدا كرد و با خنده براش داستان رو تعريف كرد ولي نميدونم چي شد كه مامان يهو خيلي عصباني شد و منو كتك مفصلي زد.من هم كلي گريه كردم. اينقدر كه هم چشمام ورم كرده بود و باريك شده بود,هم نوك دماغم سرخ شده بود و هيچ بويي رو حس نميكرد. بعد شب كه مامان براي بابايي تعريف كرد بابا موقع خواب پيش من اومد. يه كم نازم كرد وبه من گفت كه اشتباه كردم. من هم با خودم تصميم گرفتم كه ديگه از كسي تشكر نكنم...!
واقعيت خطرناك
جلوي مانيتوري كه زيرش ميزه نشستم با نفرت پك ميزنم به سيگاري كه تو دستمه, زل زدم به شيشه ويسكي كه رو ميزه كامپيوتره , چشمامو ميخارونم,دماغم و باز چشمم.مثل اينكه خارش دست از سرم بر نمي داره ول كن نيست. هر چي فكرشو ميكنم فايده نداره آره بايد همينطور باشه,هميشه نوك انگشتاي پام سردشونه ,مهمترين كار شده ماليدن دندونام به هم,انگشتام دارن بهم طعنه ميزنن ,انگار دارم ازشون بيگاري ميكشم ,راضي به نوشتن نيستن,نفس هامو حبس ميكنم براي ديدن صحنه خفه شدن خودم با انقلاب دستام. انگار نه انگار كه دستام باج ميدن ,انگار نه انگار كه مانيتور وزنشو به ميز تحميل كرده اما ميز با زبون بي زبونيش قژ قژ ميكنه ,مثل درياچه ميمونه طرحي كه روشه ,فقط اين مانيتور نيست كه وزنشو به ميزم تحميل كرده,يه شيشه سبز رنگ ويسكي كه الان توش يه مقدار آبه كنارزير سيگاري كه زيرش ميزه با كمال پررويي جا خشك كردند ,بد, اينايي كه گفتم همشون رو موكتي هستند كه وزن من و صندلي رو هم اگه اضافه كنيد داره تحمل ميكنه,فقط بخاطر اينكه موكته ! بدتر اينكه همه مون رو زميني هستيم كه به هيچ تكيه زده ,و هر لحظه ممكنه كه به ناكجا آباد سقوط كنيم , كاش ميشد سقوط كنيم, شايد از تكرار روزمرگي درميومديم , اونوقت هم ميز, هم موكت, هم زمين از دست من و ما و شيشه ويسكي و زير سيگاري خلاص ميشدند. ديگه لازم نبود آقاي نيتون زير درخت سيب بشينه , لازم نبود دنبال جعبه سياه هواپيما ها باشيم, بمبهاي اتمي از معلق بودنشون تو آسمون هيروشيما كلافه ميشدند لازم نبود زمين بيهوده وار بچرخه و شب و روز از اين چرخش سو استفاده كنه و ما هم از اين آب گل آلود مفهوم زندگي رو رنگ كنيم بجاي واقعيت خطرناك.
يه روز مياد كه ميگن اين نوع نوشتن , سبكي ه مال زمان قبل از سقوط...
.

Saturday, November 21, 2009


I've been watching but the stars refuse to shine I've been searching but I just don't see the signs I know that it's out there There's got to be something for my soul somewhere I've been looking for someone to shed some light Not somebody just to get me through the night I could use some direction And I'm open to your suggestions
خود كشي نامه
از آسيب ديدن و آسيب زدن ديگه خسته شدم از اقوام دوستان و آشنايان ميخوام كه سر قبر من مست و ديوانه و شاد
بيان از پدر و مادرم و برادرانم ميخوام كه اگه چيزي خواستند خيرات بدند لطف كنن به همه ويسكي بدن يادتون باشه
همه بايد بخورن نوشيدنش بايد اجبار باشه چون نميخوام كسي از رفتنم ناراحت باشه دوس دارم همه لباس سفيد بپوشن هرچند كه خودم سياه بودم اما سياهي ديگه بسه اميدوارم روزي برسه كه همه خود كشي كنند و از نو جامعه بشري رو بسازن در كل دليلي براي بودن و درد كشيدن پيدا نكردم من نتونستم چيزي كه بهش ميگن عشق رو تجربه كنم اميدوارم شما بتونيد!!! فقط يه بار كه بچه بودم عاشق جوجه ماشيني كه داشتم شدم كه اونم به قتل رسيد!
از همه كساني كه به من علاقه داشتن يا نداشتن تنها يك تقاضا دارم و اونم اينه كه براي من مراسم عزاداري برگزار نكنند و اينكه اجازه ندن هيچ به اصطلاح روحاني (آخوند) براي من روضه خوني يا ... كنه
چرا كه خودم از پس خدا بر ميام !
حق نداريد از حجله صداي قرآن دعا خرما آخوند و گريه استفاده كنيد
در آخر بياد داشته باشيد بيكباره خاموش شدن از ذره ذره آب شدن بسي بهتر است.
راستي يادم رفت بگم جسدمو بسوزونيد يادتون نره ه ه ه
مواظب خودتون نباشيد
دنيا وايسا ميخوام پياده شم
هر چند كه من سوار نشده بودم منو به زور .....
صبح روز بعد...
نتونستم ترسيدم بميرم!!....شايد هنوز آمادگيشو ندارم... تمام.

Friday, November 20, 2009

همه چيزهاي جدي جهان براي من مظحكه است.همه فلسفه هاي مهم سفسطه است.ما تنها هستيم و تنهايي ما تقدير ماست.ما نا توانيم از عشق دايمي,هر عشق تنها شعله اي است كوتاه كه از حوادث پيش پا افتاده شكل ميگيرد در واقع عشق ابدي وجود ندارد.
در جهان عشق واقعي در خطره,شايد عشق واقعي روي زمين داره ميميره.
همه عمر عشق رو جستجو كردم اما به تنهايي رسيدم.

عشقبازي فراموشي رنجهاي بودنه
ما به آزادي در س.ك.س رسيديم ولي وحشتناك اينه كه از عشق محروميم
عشقبازي فراموشي رنجهاي بودنه, عشقبازي براي فراموش كردن رنجهاي بودنه, عشقبازي فعاليتي است براي فراموش كردن رنج بودن.
آزادي در س.ك.س = محروميت از عشق !
عشقبازي مُسكنيست !
براي تحمل درد,دردي كه پاياني ندارد,ويروسي است به نام ويروس زندگي,جبر,امتحان خوب يا بد بودن؟! جنگ بين شيطان و خدا,جنگي كه خدا ضعيف است.او حتي نميتواند شيطان را از بين ببرد!تا چه وقت جنگ بين خدا و شيطان ادامه خواهد داشت؟؟ تا كي انسانها به اين داستانهاي بچه گانه بايد گوش دهند؟؟ تا كي بايد شاهد ريخته شدن خون موجودات بي گناه بود؟؟؟ تا كي بايد خوابيد؟تا كي بايد كاري نكرد؟ تا كي بايد دعا كرد؟ تا كي التماس؟
تا كي بايد بود؟!!!
بكشينششششش !
breath...breath...breath...breath
puuush...puuush...puuush... puuush
نفس بكش.... نفس بكش... نفس بكش
فشاررررر.... فشاررررر.... فشاررررر.... فشاررررر....
تو خدايم بودي از دست دادمت,حالا چه بايد كنم؟
هيچوقت دوست نداشتي مرا بيازاري !
26 سال از عمرم با تو به باد رفته
نگاه كن چه بر سرم آوردي...خواهي فهميد چه بر سرم آمده...
ديگر نميتوانم نفس بكشم,به من نگاهي كن قطعه كثافتي مثل تو شدم!
به من نگاهي كن,تركم كردي پس لعنت به تو
بقيشو خودتون ترجمه كنيد چون اصلا حوصله ندارم...

غباري از اندوه بر روي بازوانم نشسته .
حتي اراده اين نميبينم كه بغض مرا به سوي مرداب بكشاند
در آن دم كه كه ميخزم از بي كرانه هاي ابديت چيزي نميبينم,كجايي؟ گريه ميكنم تا تو بيايي
اما كي و چگونه ميايي؟همه منتظرت هستند
اما گيج و مبهوت به اين سو و آن سو نگاه ميكنند

كاش ميدانستند كه نا آگاهانه منتظر خود هستند !
بهشت كجاست؟ دوزخ چه؟ آيا بهشت همينجا نيست؟
دوزخ چه؟ آيا شيطان خود ما نيستيم؟ خدا چه؟
چند ساليست كه با تو(خود)صحبت نكرده بودم,دلم نميخواست,تصميمي نداشتم.
بگذاراينگونه بگويم مرگت باد,براي چند سالي تركم كردي بي آنكه دليلي داشته باشي
,من دوستت داشتم.
بگذار اينگونه بگويم درود بر تو,بر لبانت بوسه ميزنم كه تركم كردي,من خسته و درمانده از خود بودم اما اين تو بودي كه نگذاشتي اين خستگي و تنهايي ابدي براي من بماند....به تو ديگه احتياجي ندارم...ديگه نميخوام خودمو تنها بذارم
پس مرگت باد.
مراسمي براي نابودي كامل
دارم سعي ميكنم باز به به نوشتن عادت كنم
چشمام بدجوري ميسوزه,احساس تهوع دارم سرم داره گيج ميره دوس دارم فقط بخوابم...تا شايد اين همه فكر نكنم.خيلي خوردم . شكمم پر از آشغاله بازم صداها,...سرمو محكم ميخوارونم تا شايد نخواره ياد محمد خواهر زادم افتادم,آخه اون شديداًخارشك داره سرش ,چند روز پيش تولدش بود,اما ازطرف من خبري از هديه نبود,اصلا جشن گرفتن نداره.
روز تولد روز مرگ است.
خودمم ميدونم خيلي مسخره اس ,در كل همه چيز مسخره اس
انسان تنها موجوديه كه از چيزي كه هست ناراضيه و ميخواد جور ديگه باشه
يكي اينجاست, يكي اونجاست,همينطوري همه جا پخش شدن
همينطوري هم يه روز جمع ميشند و از همديگه پذيراي ميكنن براي دنيايي بهتر!
نكنه بايد جشن بگيريم اين نفس كشيدنو؟ما ابدي هستيم.مگه نه؟ اگه بزارن آره.
ديگه داره يواش يواش تموم ميشه , پست ترين گونه داره جمع ميكنه سُفره خونيشو
جشن بزرگي تو راهه شايدم بزرگترين جشني كه زمين به خودش ديده باشه,فرضيه ها ميگن چند بار گورشو گم كرده اما باز برگشته و جشن بقيه رو به عزا تبديل كرده ,كاش زبونشونو ميدونستم و باحاشون حرف ميزدم و از حرفاشون تو وبلاگم سو استفاده ميكردم حد اقل ديگه لازم نبود فكر كنم و بنويسم,مثل تمام گونه هاي اي تنبل تن پرور جنايتكار.
هميشه يكي از بزرگترين آرزوهام بوده كه با حيوونا زندگي كنم نه تو قفس آدما.
اميدوارم كه باز جشنشون به عزا تبديل نشه !خودشه,دارم بالا ميارم,وقتشه كه به تاخير نندازم,كاش يه دكمه رو شكمم داشتم...
مطمعن نيستم اما فكر كنم تنها راه, خودكشي دسته جمعي ماست...
Kill your God!
Kill your God!
Kill your T.V ...

Thursday, November 19, 2009

! Kill your God

! Kill your God

Kill your T.V
**"شكم انسانها از لاشه خوني حيوانات بي گناهي پر شده است كه آنها هم زندگي را دوست داشتند."**
به علت بي توجهي بسيار زياد جامعه هاي انساني، برآن شديم تا مقاله اي در رابطه با تغذيه و بعضي از خواص آن مطالبي را گرد آوري كنيم و در اختيار شما قرار دهيم
خام گياه خواري

عده ای گوشت نمی خورند ولی لبنیات و تخم مرغ استفاده میکنند ولی عده ای اصولا فراورده حیوانی به هیچ شکل مصرف نمیکنند یعنی علاوه بر گوشت از تخم مرغ و لبنیات نیز استفاده نمیکنند و مصرف هر نوع خواراکی حیوانی را مردود می دانند ولی مواد گیاهی را بصورت پخته مصرف میکنند . گیاه خوار نام دارند .اما عده ای نیز وجود دارند که اصولا مواد پخته به هیچ عنوان مصرف نمیکنند یعنی حتی نان و برنج و ... که گیاهی هستند را نیز مصرف نمیکنند . و به اصطلاح خام خوار هستند و عقیده دارند غذای طبیعی انسانها گیاهان و میوه های تازه می باشد که بطور طبیعی با حرارت خورشید پخته شده و نیازی به پختن دوباره با آتش را ندارد . چون هر ماده غذایی دارای نوعی انرژی حیاتی لازم و ضروری برای حیات انسان است که در اثر حرارت دادن و سرخ کردن و یا هر نوع تغییر و تحول این انرژی می سوزد و مواد سمی و تفاله بر جای می ماند . در هر صورت رعایت تغذیه سالم و طبیعی موجب افزایش مقاومت طبیعی بدن میگردد و از بروز بیماریها و کسالتها پیشگیری میکند و بهامر درمان نیز کمک میکند . میزان تولید مواد زائد از سوخت و ساز مواد گیاهی و غذای سالم به مراتب از مواد حیوانی و پخته و سرخ شده کمتر است در نتیجه به اندامهای دفعی چون کبد و کلیه فشار کمتری وارد میشود و فرآیند متابولیسم بهتر صورت میگیرد و از انباشته شدن مواد زائد در بافت ها پیشگیری میکند . در ترکیب گیاهان به میزان معین فیبر وجود دارد که عمل هضم و گوارش را تسهیل میکند .تغذیه گیاهی و طبیعی غالبا علت بیماری را مهار میکند ولی داروها معمولا علل بیماریهای ناشی از سو تغذیه را از بین نمی برند .
(سلامتی و بیماری چیزی نیست که از آسمان بیاید بلکه سلامتی و بیماری را ما خودمات با روش زندگی خود در وجود خویش بنیان میگذاریم . ما می توانیم با رعایت اصول بهداشت سالم و خوردن غذاهاي سالم گياهي شاداب زندگی کنیم و جوان بمانیم و طول عمر بیشتری همراه با کیفیت داشته باشیم )
غذاي بيجان يعني بيماري و مرگ و غذاي جاندارنباتي يعني سلامتي و طول عمر- - پخت و پز كليه مواد حياتي را كه بدن انسان احتياج دارد در غذاي طبيعي ميسوزاند و آنرا به يك ماده سمي و بيماري زا تبديل ميكند . با خام خواري هيچكس در نتيجه بيماري نخواهد مرد ، همه به پيري خواهند رسيد .
يگانه غذايي كه طبيعت مطابق احتياج بدن انسان بوجود آورده است خوردنيهاي خام يعني زنده نباتي مي باشد و هر ماده ديگر بغير از خوردنيهاي زنده نباتي فقط بيماريهاي گوناگون و مرگ نابهنگام و ناگهاني را در بر دارد .انسان قبل از كشف آتش مانند همه موجودات زنده روي زمين با غذاي زنده و بدون پزشك و دارو زندگي ميكرد ولي در نتيجه مصرف مواد پخته و مرده و مصنوعي و شيمايي و ... بيماريهاي گوناگون بوجود آورده است و طول عمر خود را رفته رفته كوتاهتر كرده تا بهاين حال اسفناك رسانده است .آتش كليه خواصغذايي را در غذاي طبيعي و زنده نابود مي كند و آنرا به يك نوع ماده غير طبيعي و سمي و خطرناك تبديل مي نمايد - تردیدی نیست که در آغاز زندگی انسان از گیاهان و دانه ها تغذیه می کرد .
روده دراز انسان و روده کوتاه حیوانات گوشتخوار بیانگر گیاهخوار بودن انسان می باشد چرا که گوشت در روده دراز انسان می گندید و ایجاد سم میکرد . هم چنین شکی نیست که انسان قبل از کشف آتش غذای خود را خام می خورد در این دوران انسانها بیمار نمی شدند نیرومند - پویا و تندرست بودند .هنگامیکه انسان به پختن غذاها اقدام کرد مواد مغذی و ویتامین ها در اثر حرارت نابود شدند و در نتیجه بیمارهای گوناگون پدید آمد و گوشتخواری به ایجاد این بیماریها بسیار کمک کرد و بشریت را به توده ای بیمار - نیمه تندرست - عصبانی و زود رنج و رنجور مبدل ساخت .این اتش جنایتی را در داخل دیگ و اجاق با پختن غذاها مرتکب شده و ضرری به تندرستی انسانها زده که بطور چشمگیر به مراتب بیشتر از خسارتهایی است که آتش سوزیهای ویرانگر جنگلها و ... و ساکنان آنهابه تمدن وارد ساخته است .بررسی ها در انواع زندگی قبایل به ثبوت می رساند که انسانها تا موقعی که گیاه خوار بودند و غذای خود را خام می خوردند دارای چنان تندرستی اعجاب انگیز بودند که دیگر هرگز از آن برخوردار نشدند .اگر شیوه خام خواری اختیار نکیند نباید از ابتلا به امراض تغذیه همانند دیابت - سکته و سرطان گله مند باشید! به غیر از بیماران اورتوپدی و تصادفات و بیماران عفونی سایر بیماران حقیقی نیستند و از تغذیه بد بوجود آمده اند .
همه بیماریها که گریبانگیر انسان می شود از خوردن غذای بد و یا از پر خوردن غذای خوب است . این بیماریها همانند مرض قند - نقرس و ارتروز همه سلولهای بدن را خراب می کنند و در نتیجه هر نسل ضعیف تر و زبون تر از نسل قبلی می شود . آیا می توانیم بگوییم که علوم پزشکی با این جار و جنجال و تبلیغات گوشخراش که به وسیله بلند گو های شرکت های دارو سازی و کارخانه های ساخت وسایل پزشکی در جهان به راه انداخته - نتوانسته در این مدت صد سال اخیر قدم مثبت و موثری برای تندرستی انسان بردارد؟ و بیماریهای تغذیه بد ابتدا در پوسیدگی دندان کودکان ( چرا دندانها در جایگاه اصلی خود در دهان کودکان فاسد می شود ) و سپس به شکل تومور پستان و سرطان رحم و روده گریبانگیر انسانها می شود . در دنیا از هر سه نفر یک نفر قبل از ۷۰ سالگی به سرطان مبتلا می شود.بیش از نیمی از مرگ و میر های جهان ناشی از بیمارایهای قلبی است
اگر می خواهیم تن خود را مانند گرانبهاترین دارایی پاسداری کنیم باید از تغذیه خود غافل نباشیم و تلاش کنیم با خوردن غذای متعادل بیماریها را سرکوب کنیم و اجازه ندهیم در وجود ما ریشه بدوانند . ورزش و تمرینات منظم تاثیر بسزایی در سرعت بخشیدن به حمل مواد مغذی به وسیله گردش خون و دفع سموم بدن دارد . در نتیجه باید غیر از تغذیه درست و خوب به ورزش روزانه با برنامه مرتب بپردازیم "آن غذایی که گیاهی وزنده است همه چیز است و آنچه مرده است نه فقط هیچ چیز نیست بلکه زهر کشنده است و بس "* بر كسي پنهان نيست كه شكل دندانها و نوع ناخنهاي انسان بيانگر اين است كه انسان يك حيوان گياه خوار طبيعي است.براي همين انسانهاي گوشخوار گوشت لخم را نمي توانند بخورند بلكه مي پزند و با هزار ادويه ميل مي كنند! مضرات گوشت قرمز هم كه بر همگان روشن است و نيز بيماريهاي حاصل از چربي حيواني كه مهمترين ان انسداد شراين قلبي است.و همواره توسط پزشكان استفاده از ميوه جات و سبزي جات توصيه شده است.حتي دكترها براي سم زدايي بدن يك بيمار يك ماه گياه خواري صرف را تجويز مي كنند!
**"شكم انسانها از لاشه خوني حيوانات بي گناهي پر شده است كه آنها هم زندگي را دوست داشتند."**
نكته:(شايد شما هم تا به حال نگهداري يك حيوان را تجربه كرده باشيد.مي بينيم كه انها هم مي ترسند.مي خوابند.گرسنه مي شوند.افتاب مي گيرند! و عشق بازي هم مي كنند! آيا چون زور ما از انها بيشتر است بايد انها را بكشيم و بخوريم؟!طبق آمار توليدات كشاورزي مي تواند شكم چند برابر جمعيت انسانهاي فعلي را هم سير كند. و آيا اصلا زنده بودن با مرگ موجودات ديگر شايسته است؟؟ )
بيش از هشتاد درصد وزن بدن را آب تشكيل مي دهد . مايعات بايد حداقل 75 درصد از جيره غذايي روزانه را به خود اختصاص دهد . مصرف ميوه ها و سبزي هاي تازه اين امر را ممكن ميكند .بعضي ها نوشيدن حدود 12 ليوان اب در شبانه روز را توصيه ميكنند تا دستگاههاي بدن شستشو گردد . اما آيا اين كار لازم و صحيح است ؟ من كه شك دارم ! زيرا ابها معمولا كيفيت لازم را ندارند و احتما وجود فلوئور ، مواد معدني اضافي و ساير سموم در آب بسيار زياد است .
بجاي مصرف آب ميتوان از غذاهايي كه بطور طبيعي حاوي مقدار زيادي آب هستند استفاده كرد مانند : ميوه ها ، سبزيها و جوانه ها . بدين ترتيب نياز بدن به اين ماده حيات بخش و پاك كننده رفع ميگردد .اگر جيره غذايي فرد از غذاهاي خشك و كم اب تشكيل شده باشد در فعاليت اندامهاي بدن اختلال ايجاد مي شود و مواد سمي و زائد و فضولات بافتها و مواد حاصل از تبادلات سلولي بخوبي دفع نمي شود و بدن توسط مواد سمي خودش مسموم ميگردد و علت اصلي آن اين است كه اب كافي براي انحلال و انتقال مواد سمي ناشي از فعاليت سلولها در اختيار بافتها نبوده است .رژيم غذايي بايد به پاك سازي اندامها كمك كند ، نه اينكه مصرف مواد غذايي غير قابل هضم به دستگاههاي بدن فشار آورد .افزايش مواد زائد در بدن انواع بيماريها را در بدن ايجاد ميكند . اگر ميخواهيد خود را كاملا زنده حس كنيد ، عقل حكم ميكند كه غذاهاي زنده و آبدار مصرف كنيد .در پنجاه سال اول زندگي مواظب شكم خود باشيد تا در پنجاه سال بعدي شكم از شما مواظبت كند .



دلایل گیاه خوار بودن انسان چند دلیل زیر مقداری از دلایل بسیار زیادی است که ثابت می کند انسان بطور حتم جزو گیاهخواران می باشد و اشتباهاً از روی حرص، شهوت و یا شاید هم بخاطر اجبار در دورانی که یخبندان سطح کره زمین را پوشانده بود به این تغذیه غلط روی کرد و تابکلی دست از این عادت مضرش بر ندارد روی سلامت و آرامش را نخواهد دید. آنچه مسلم است در طبیعت هر چیز در جای خاص خودش قرار دارد. یک گیاه برای مرداب درست شده و دیگری برای بیابان. ساختمان دهان یک جانور برای چریدن است و دیگری برای دریدن. انسان موجودی نیست که ساختمان بدنش چیزی مقایر با قوانین طبیعت باشد. او نیز زاده طبیعت است و وابستگی نزدیکی به طبیعت داد. هر گاه او را رو یهمرفته با سایر جانوران مقایسه کنیم می بینیم نه شبیه است به جانوران درنده و نه به حیوانات چرنده. بلکه ساختمان بدن او بسیار نزدیک است به ساختمان میمونهای میوه خوار. دلیل اول در طبیعت آن دسته از پستانداران که آب را هنگام نوشیدن لیس می زنند مثل گربه، ببر، خرس و گرگ، گوشتخوار هستند و هر کدام که آب را می مکند یا هورت می کشند مانند گاو، فیل و انسان گیاهخوار می باشند .دلیل دوم انسان و بقیه گیاهخواران قادرند آرواره پائین خود را بدون تکان دادن سر علاوه بر بالا و پائین به طرفین نیز تکان دهند در حالیکه درندگان از حرکات جنبی فکین که جهت آسیاب کردن دانه به گیاهخواران داده شده عاجز می باشند. دلیل سوم آرواره جانوران گوشتخوار دارای دندانهای شمشیری شکل هست که به دو دندان نیش بزرگ برای پاره کردن مجهز است این آرواره ها بسیار پر قدرت و خرد کننده می باشند، اما در گیاهخواران دندانها صاف و مسطح هستند و دندانهای کلبی همسطح بقیه دندانهاست، آرواره ها ضعیف هستند و برای فشارهای شدید طراحی نشده اند. نوع دندانهای انسان او را جزو لاینفک گروه گیاهخواران قرار می دهد. (این تفاوت حتی در مینای دندانها هم مشاهده می شود) .دلیل چهارم در ساختمان بدن گوشتخواران بعلت قابلیت فساد پذیری سریع گوشت طول روده ها کوتاه است تا حیوان بتواند هر چه زودتر آنرا دفع نماید. زیرا غذاهای گوشتی پس از هضم در روده محیط بسیار مناسبی برای رشد باکتریهای مواد آلی از هم پاشیده و فاسد شده بوجود می آورد. گیاهخواران منجمله انسان دارای روده های درازی می باشند برای اینکه مواد غذایی به آهستگی مواد مغذی را پس می دهند، و از اینجاست که تغایر غذای یک گوشتخوار با گیاهخوار مشهود می گردد. تبدیل و هضم غذای گیاهخواران به وسیله انفعالات تخمیری با همراهی دسته های مختلف میکروبهای گیاهی انجام می گیرد. با این تفاوت که آن دسته از میکربها که برای گوشتخواران مناسب است برای گیاهخواران مناسب نیست. حتی اگر بدن برای تعدیل آن کوشش کند. این ثابت می کند گوشت یک غذای اشتباه و مضر برگیاهخواران می باشد .دلیل پنجم معده انسان و عضلات آن بسیار ظریف و حساس است و به هیچ وجه قادر به هضم کامل غذاهای گوشتی نیست در حالیکه معده خشن گوشتخواران با عضلات پولادینش کار اصلی هضم را انجام می دهد. این اساسی ترین دلیل برای هضم نکردن غذا، یبوست و دل درد در آدمهائیست که از گوشت برای خوراک استفاده می کنند .دلیل ششم ترشح غده های معده و لوزالمعده انسان و بقیه حیوانات گیاهخوار به بافتهای گوشت بسیار کم اثر است و نمی توانند قادر باشد مانند ترشحات غدد یک درنده، گوشت (و همچنین استخوان حیوانات) را نرم و حل کنند. دلیل هفتم گوشت دارای ازت زیادی است که دفع آن از عهده کبد جانوران گیاهخوار ساخته نیست و همین علت اصلی امراضی چون نقرس و ناراحتیهای کبدیست که بکرات نزد افراد گوشتخوار دیده می شود، بوی بد دهان و بعضی از انواع سردردها و سرگیجه ها نیز زائیده همین سبب است .دلیل هشتم انسان قادر نیست مانند حیوانات گوشتخوار از جسد حیوانات بطور کامل و طبیعی استفاده کند. وقتی شیر، روباه یا هر حیوان دیگری طعمه اش را شکار می کند فقط گوشتهای ران و سر و سینه آنرا نمی خورد بلکه گوشت، پوست و استخوان را با هم می بلعد و با این کارش تعادلی از نقطه نظر احتیاجات گوناگون بدن به مواد مختلف غذایی بر قرار می کند .دلیل نهم چاک دهان گوشتخواران بسیار عریض است بطوریکه می توانند هنگام بلعیدن آنرا بحد زیادی بازنمایند، چاک کوچک دهان انسان دلیل محکم دیگری بر میوه خوار بودن اوست .دلیل دهم چربیهای موجود در گوشت حیوانات به زحمت از بدن گیاه خواران دفع می گردد و اغلب بصورت پیه در ناحیه های شکم، ران، باسن و غبغب مردم گوشتخوار ذخیره می شود، همین چربیهاست که در جدار داخلی رگها جمع شده و حرکت خون را نامنظم می سازد سکته های قلبی حاصل این تغذیه اشتباه و شکم پرستانه است. مصرف چربیهای گیاهی مثل روغن زیتون، آفتابگردان و غیره هیچوقت دیده نشده که عارضه ای ایجاد کند .دلیل یازدهم حیوانات گوشتخوار می توانند به سرعت بدوند و شکار خود را در حال گریز بگیرند اما انسان چون میوه خوار است، قادر به این کار نیست و در عوض به راحتی دانه از گیاهان بر می چیند یا از درختان بالا میرود و برای خوراکش میوه می کند .دلیل دوازدهم چشم گوشتخواران بر خلاف چشم انسان و دیگر جانوران گیاهخوار که نامتغییر می باشد قادر است در تارکی ببیند و مردمکش کوچک و بزرگ شود.دلیل سیزدهم پروتئین حاصله از گوشت برای جذب شدن، معده انسان را به یک کار طاقت فرسا وامی دارد در حالیکه پروتئین های نوع گیاهی راحت تر جذب شده و بدن انسان و دیگر حیوانات گیاهخوار آنها را آسان تر قبول می کند. دلیل چهاردهم حیوانات گوشتخوار می توانند بوی جانوران دیگر را از خیلی دور استشمام کنند. انسان اصلاً قادر به این کار نیست. دلیل پانزدهم تمام گوشتخواران قادرند برای بچنگ آوردن شکار، خود را اگر لازم باشد، ساعتها (بی حرکت) پنهان کنند و بطور غریزی حیله های گوناگونی را برای فریب دادن طعمه می دانند، انسان نه می تواند چند دقیقه جائی بند شود و نه قادر است در جائیکه هموار نیست راه برود .دلیل شانزدهم طبع انسان چون میوه خوار است، همانگونه که گوشتخواران از دیدن اجساد خون آلود اشتهایشان تحریک می شود او نیز از دیدن، بوئیدن و چشیدن میوه ها و سبزیجات لذت می برد و خوشش می آید و در مقابل از دیدن اجساد خون آلود و دل و روده در آمده حالش بهم می خورد و غمگین و ناراحت می شود. (درضمن گیاهخواران و از جمله انسان بسیار علاقه مند اند که میوه ها را به صورت خام بخورند، این در حالیست که خوردن گوشت خام برای انسان تهوع آور و غیر قابل قبول می باشد.- انسان طبیعتاً از گشتن و خون گریزان است.) دلیل هفدهم میوه جات و سبزیجات خام از خاصیت شدید شفا بخشی و دفع میکروب برخوردارند که برای سلامت انسان بسیار ضروریست. برعکس میوه ها و سبزیجات ، گوشت اکثر اوقات ناقل ویروس ها و میکروبهای خطرناک است، بخصوص انواع و اقسام کرمها معمولاً از راه گوشت به انسان منتقل شده در جدار روده می چسبند و شخص گوشتخوار را مبتلا به کم خونی، زردی، رنگ پریدگی، لاغری، ضعف بنیه، پر خوابی و بی حوصلگی می کنند. هر چند پختن تا حدودی این کرمها را از بین می برد ولی تصور از بین بردن تمام این موجودات خطرناک از راه پختن یک راه اساسی نیست زیرا که خیلی از آنها می توانند درجه حرارتهای بسیار شدید را نیز تحمل کنند و تازه آنهائی که از بین می روند مواد زائد سمی خود را همچنان باقی می گذارند و آن اکثریتی که از بین نمی روند در بدن بسرعت رشد کرده و زندگی را بر شخص گوشتخوار تنگ می گردانند. اگر شما نیز گوشتخوار هستید چه بسا که مبتلا به این کرما، ویروسها و انگلها بوده، ولی خودتان از آن خبر نداشته باشید. دلیل هجدهم بزاق انسان و دیگر گیاهخواران جهت آماده کردن مواد نشاسته ای برای هضم در دهان، دارای آمیلاز است، اما بزاق دهان گوشتخواران فاقد این ماده می باشد .دلیل نوزدهم قسمتهای مختلف گوشت بطور وحشتناکی از اسید ئوریک (اوره) برخوردار است مثلا یک کیلو گوشت گوساله دارای 30 گرین و یک کیلو جگر بیش از 40 گرین اسید ئوریک دارد، در وضعیکه تمام اسید ئوریکی که بدن خود می سازد و دفع می کند در روز از طریق کلیه ها فقط 6 گرین می باشد و اضافه بر این مقدار کاری دشوار برای کلیه ها بوجود آورده شخص را به امراض گوناگون سخت که ناشی از تراکم اسیدئوریک در بدن باشد مبتلا می سازد. این بیماریها تا وقتی مریض به خوردن گوشت ادامه می دهد هرگز دیده نشده که علاج قطعی داشته باشد .دلیل بیستم چرندگان و پرندگان گیاهخوار همدیگر را می شناسند و به مهربانی در کنار یکدیگر می توانند زندگی کنند، مرغ و خروسها لابلای دست و پای گاو گوسفند بدون آنکه ترسی به خود راه بدهند می لولند و دنبال دانه می گردند، اما همینکه گرگ یا روباهی نزدیک شود به طور غریزی از آنجا می گریزند این حالت در انسان هم دیده شده که از حیوانات درنده فرار کند .دلیل بیست و یکم دستهای انسان که به گروه گیاهخواران تعلق دارد برای دریدن ساخته نشده است انگشتان دست او نشان میوه خوار بودن اوست، والا می بایست از پنجه هائی برنده و تیز بر خوردار باشد .دلیل بیست و دوم کنترل حرارت بدن به دو طریق انجام می گیرد. یکی با عرق کردن و دیگری با آویختن زبان از دهان و تنفس های سریع. کلیه گیاهخواران از طریق اول با استفاده از مجراهای موجود در روی پوست خود و تمامی گوشتخواران به طریق دوم با در آوردن زبان و تنفس سریع اینکار را انجام می دهند مثل سگ و گرگ .عرق کردن در گیاهخواران باعث دفع طبیعی سموم احتمالی موجود در گیاهانی که گیاهخوار خورده خواهد شد و چنانچه انسانی از خوراک گوشتی استفاده کرده باشد چون میزان سموم و مواد زائد از میزان طبیعی بالاتر می رود، عرق تن او بد بود و متعفن خواهد گردید .دلیل بیست و سوم گوشتخواران تقریباً ده برابر گیاهخواران جوهر نمک (اسید هیدروکلوریک) در بدن خود تولید می کنند که بیشتر در هضم قسمتهای استخوانی گوشت بکار گرفته می شود. و با توجه به میزان جوهر نمک در بدن آدمی هرگز نمی شود او را یک گوشتخوار به حساب آورد .دلیل بیست و چهارم انسان می تواند در رژیم غذایی خود گوشت را به سادگی حذف کند و در این راستا ادعا می شود که رو به سلامت بیشتر هم خواهد گذاشت، ولی او هیچگاه نمی تواند غذای طبیعی خود را که گیاهان می باشد حذف کند و به زندگی ادامه دهد. این در حالیست که گوشتخواران می توانند بدون خوردن گیاه زندگی کنند و سالم باقی بمانند




ميوه
ميوه كامل ترين غذاي انسان است . هضم آن كمتر از هر نوع غذاي ديگر به انرژي نيازدارد و بيش از هر غذاي دگير به بدن انرژي مي دهد . تنمها ماده غذايي كه مورد استفاده مغز قرار ميگيرد گلوكز است كه براحتي از قند ميوه تامين مي شود . ميوه ها علاوه بر قند تا 95 درصد اب دارند . يعني در عين تامين مواد لازم ، بافتها را نيز شستشو مي دهند
پيري مرض نيست پيري انتهاي مسير زندگي زيباي ما است . اما بيماري اين مسير را كوتاه تر ميكند .بيماريها باعث ميشوند خيلي زودتر از موقعي كه بايد عمرمان تمام شود بميريم .عمده بيماريها ناشي از تغذيه بد ميباشد . چرا بايد غذاي ناسالم و غير مغذي بخوريم . چرا با دست خود پيري زودرس را به ارمغان ميآوريم . با تغذيه سالم از سرعت حركت سلولهاي بدن به سوي پيري بكاهيد .
فيبر
فيبر همان رشته هاي سلولز يا الياف سخت و غير قابل جذب است كه به طور كلي در تمام ميوه جات و سبريجات وجود دارد . وجود اين الياف سفت و هضم نشدني در بدن ولابه لاي غذايهاي خورده شده باعث ميشود كه كاملا به هم نچسبند و بين ذرات غذايي موجود در روده فاصله ايجا كند در نتيجه شيره هاي هاضمه به راحتي ميتوانند لا به لاي ذرات غذايي نفوذ كنند و آنها را به خوبي هضم نمايند .
كمبود فيبر در بدن باعث بدي هضم غذا و يبوست و پيدا شدن مقادير زيادي سم غذايي در روده ها مي شود .
هر انسان روزانه حداقل 40 گرم فيبر نياز دارد تا سلامت و جواني سلولها را تضمين كند . سبزي پخته و نرم شده اصلا فايده غذايي ندارد فقط سبزي را خام مصرف كنيد نه اينكه مثل قرمه سبزي آنقدر سرخ كنيد كه فقط تفاله آن باقي بماند .
تمامي دانشمندان تغذيه براين باورند كه غذاي بد غذايي است كه داراي چربي زياد و فيبر كم باشد .
بيماريهاي قلبي و سرطانها از عوامل اصلي پيري زودرس هستند حدود 90 درصد مردم بر اثر اين بيماريها فوت ميكنند .
نقش تغذيه در بيماري و سلامتي
در تغذيه سالم و طبيعي از مواد مغذي خام گياهي استفاده ميشود و داراي اثرات وفوائد زير ميباشد :
- عمل پاكسازي ، سموم و مواد زائدي كه به علت تغذيه نامناسب در طي ساليان سال در بافت هاي بدن انباشته شده است با اصلاح تغذيه در بدن مصرف مي شود و مازاد ان از بدن خارج مي گردد
- دسترسي به انرژي حياتي ، هر ماده غذايي داراي نوعي انرژي حياتي لازم و ضروري براي حيات انسان است كه در اثر حرارت دادن و سرخ كردن و يا هر نوع تغيير و تحول اين انرژي مي سوزد و مواد سمي و تفاله بر جاي مي ماند .
- افزايش مقاومت طبيعي بدن ، رعايت تغذيه سالم و طبيعي موجب افزايش مقاومت طبيعي بدن مي گردد و از بروز بيماريها و كسالتها پيشگيري شده و به علاوه بهامر درمان نيز كمك ميكند .
- كاهش توليد مواد زائد ، ميزان توليد مواد زائد از سوخت و ساز مواد گياهي و غذاي سالم به مراتب از مواد حيواني و پخته و سرخ كرده كمتر است . در نتيجه به اندامهاي دفعي چون كبد و كليه فشار كمتري وارد مي شود و فرآيند متابلوليسم ( سوخت وساز ) بهتر صورت ميگيرد و از انباشته شدن مواد زائد در بافت ها پيشگيري مي شود .
- سهولت عمل هضم و گوارش ، در تركيب گياهان به ميزان معين فيبر وجود دارد كه عمل هضم و گوارش را تسهيل مي نمايد .
- مهار نمودن علت بيماري ، تغذيه مناسب و طبيعي غالبا علت بيماري را مهار ميكند و لي داروها معمولا علل بيماريهاي ناشي از سو تغذيه را از بين نمي برند .
- اثر انجماد و حرارت ، مواد غذايي غالبا در فريزر نگهداري مي شود و منجمد ميگردد و در اثر انجماد تغييراتي در زنجيره شيميايي غذاها ايجاد شده و در نتيجه موجب كاهش انرژي حياتي مي گردد و هنگامي كه غذاي فريزري پخته مي شود بخش ديگري از انرژي كاهش يافته و تغيير و تحولات نامناسب ديگري در غذاها ايجاد مي شود .
- روش پرورش جانوران ، براي پرورش دامها و طيور معمولا از هورمون ها و گاه غذاهاي غير طبيعي استفاده مي شود كه براي انسان زيان آور است ، اگر چه براي پرورش گياهان نيز از كودهاي شيميايي و هورمون ها استفاده مي شود ولي گياهان نسبت به جانوران توانايي بيشتري در دفع مواد زائد دارا مي باشند .
واكنش اوليه در تغذيه طبيعي
در شروع تغذيه طبيعي ممكن است واكنش هاي نامطبوعي در بدن ايجاد شود كه در هر فردي با فرد ديگر متفاوت است .
بدني كه در طول سالهاي متمادي به نوعي تغذيه بد عادت كرده است در مقابل تغيير نوع غذا واكنش نشان ميدهد كه البته جاي نگراني نيست و چندان طول نمي كشد و عوارض آن برطرف مي شود .
در بعضي از اشخاص حالت عصبي و تغيير خلق و خوي ايجاد مي شود ، نفخ شكم و دل درد يا احساس گرسنگي و گاهي اوقات اسهال ممكن است پيش ايد . البته تمام عوارض فوق در همه افراد پيش نمي آيد و بعلاوه شدت و ضعف عوارض در انسانها متفاوت است .
يكي از دلايل مهم بروز عوارض ، تغيير يك عادت به عادت جديد است و دليل ديگر بعلت پاكسازي بدن از سموم مختلف انباشته شده اندامهاي مختلف مي باشد كه بخصوص توسط كليه ها و كبد دفع مي شود .

سرطان
ابتلا به سرطان مهلك يك حادثه دراز مدت است و ممكن است تا 50 سال هم طول بكشد تا يك سلول تحت تاثير فشارهاي تغييرات جهشي ژنتيكي باشد تا يك تومور سرطاني ظاهر شود . اما مهم اين است كه هر آنچه انسان مي خورد از شروع تا رشد سلولهاي سرطاني و پس از آن گسترش سرطان در بدن دخالت موثر دارد .سلولهاي سرطاني براي رشد و تكثير نياز به شرايط مساعدي دارند و مواد غذايي موجب ايجاد محيط مناسبي براي رشد سلولهاي سرطاني مي شوند. نتايج تحقيقات سي ساله اخير حاكي از آن است كه هر چه بيشتر ميوه و سبزي خورده شود احتمال مبتلا شدن به انواع سرطانها كمتر مي شود . قربانيان سرطان كساني هستند كه كمترين مقدار ميوه و سبزي را در رژيم غذايي خود داشته اند .
همه مردم تقريبا انواع ميوه را دوست دارند زيرا خوشمزه ، خوشبو و زيباست . ميوه داراي انواع ويتامينها و املاح زنده و طبيعي است و يك غذاي ايده آل به شمار مي آيد .
هضم و جذب ميوه در دستگاه گوارش به حداقل انرژي نياز دارد و همچنين كمترين فضولات را بر جا ميگذارد . چون بسرعت از لوله گوارش مي گذرد وبه سرعت در روده باريك هضم و جذب ميشود . به علاوه شكر موجود در ميوه بلافاصله پس از مصرف جذب شده و به انرژي تبديل مي شود . ميوه مويرگها را تقويت ميكند .و موجب استحكام آنها مي شود . ميدانيم كه فرسودگي مويرگها موجب خونريزي داخلي و امراض قلبي مي شود . اما تغذيه نادرست ، در طي ساليان دراز ، موجب انباشته شدن مواد زائد و مضر در بافتهاي مختلف بدن مي شود و سلولها را فرسوده مي كند . مواد غذايي پخته و مرده كار اندامهاي هضم كننده را كند ميكند و در نتيجه تجزيه آن را به ذرات غذايي حياتي دچار اشكال مي سازد . به علاوه تخمير و پوسيدگي آن منجر به توليد گازهاي سمي و نفخ معده مي شود . اين مواد سمي فشار زيادي را بر بافتها و سلولهاي بدن و اندامهاي دفع كننده وارد مي آورد و آنها را خسته مي كند .
ادامه اين روش تغذيه ناسالم بيماريهاي حاد و خطرناكي را ( همچون بيماري هاي قلبي و عروقي و انواع سرطانها ) در پي خواهد داشت.

""بخشی از مقاله سرکارخانم دکتر مریم آذر از انجمن گیاه خواران ایرانی کالیفرنیا
انسان ها روز به روز سرگشته تر و عصبی تر شده و از طبیعت فاصله میگیرند. آشنایی کودکان امروز با حیوانات تنها از طریق تصاویر یا دیدن آنان در باغ وحشها و سیرکها یا در سر سفره و در بشقابهایشان بعنوان غذای "ضروری" برای ادامه حیات و سلامتشان است. بر تعداد بیماریهای مختلف روز به روز اضافه میشود. بیمارهایی که بشر صد یا دویست سال پیش نامی از آنان هم نشنیده بود. عارضه چاقی، بیماریهای قلبی، مرض قند، بیماری ازدیاد فشار خون، ازدیاد چربی خون، آرتروز، کمردردها و گردن دردهای مزمن، کارپال تونل سیندروم و سرطان که همین چند ده سال پیش بیماری افراد مسن نامیده میشد و امروزه 20 سالگان و 30 سالگان را هم مبتلا میکند. بیماری چربی کبد که در اثر گذشت زمان میتواند به سیروز کبدی بیانجامد در دهه دوم و سوم زندگی شیوع یافته است. در عوض مک دانالد و کنتاکی فراید چیکن و کارخانه های تولید شیر، گوشت، مرغ، تخم مرغ و کوکاکولا سودهای بیلیونی به جیب زده مشغول صادرکردن تحفه های خود به سراسر جهان می باشند. زیرا سالیان سال دروغی به خورد ما داده اند که گویا بشر نیاز به خوردن گوشت و مواد حیوانی برای ادامه حیات دارد.
۰۰۰۰ ما بیمار میشویم، حیوانات کشته میشوند، جیب آقایان سرمایه گذار پر میشود و از بلندگوهای رسانه های همگانی و توسط سیستم پزشکی دست نشانده و تعلیم یافته خودشان به خوردمان میدهند که گوشت برای سلامت ما ضروری است. اینان نمی گویند مواد حیوانی نه تنها ضروری نیستند؛ بلکه بیمارمان می کنند و از جنبه انسانی نیز تهی مان میکنند. آنگاه برای درمان بیماریهای حاصل از این شیوه تغذیه ناسازگار با طبیعت انسانی از جمله: چاقیها و بالارفتن چربی خون، سرطان، بیماریهای کبد و کلیه در اثر اضافه مصرف پروتئین؛ آزمایشگاههای خود را در حقیقت شکنجه گاههای حیوانات مختلف از جمله میمونها می کنند تا گویا دارویی برای رفع این همه بیماری کشف کنند و چون نمی خواهند حقیقت را بیان کنند گناه همه چیز را به گردن ژنها می اندازند. کسی سئوال نمی کند چرا ژنهای انسانی در این صد ساله اخیر ناگهان عوض شده بسوی ایجاد این همه بیماری چرخیده اند؟ به راستی طبیعتی که همه تلاشش حفظ و بقای موجود زنده است چگونه برضد خود عمل کرده و ژنهایی را در انسانها ایجاد میکند که سعی در تخریب بشر دارند؟ به راستی چنددرصد پزشکانی که تا امروز دیده اید خود از بیماریهای چاقی، بالابودن چربی خون، فشار خون بالا و سایر بیماریهایی که ارتباط مستقیم با تغذیه دارند رنج می برند از چنین پزشکی چگونه میتوان انتظار داشت که من و شما را درمان کند یا حقیقت را به من و شما بگوید وقتی که خود آن را نمی داند یا انکارش میکند؟ جامعه می خواهد من و شما مصرف کننده باشیم. جامعه میخواهد من و شما ناآگاه باشیم.""
مصرف گوشت علت زیر بنایی اکثر ناراحتی های جسمانی می باشد . گوشت به کلیه لطمه میزند زیرا باید بیشتر و سخت تر کار کند تا پروتئین اضافی را پالایش و مواد زائد را از بدن دفع کند و چه بسا مانع جذب مواد مغذی دیگر مثل کلسیم شود.
خام گياه خواري كليد سلامتي و راز طول عمر انسانها است و اين امكان را به ما مي دهد كه آنطوري شايسته نسل آدم است زندگي كنيم .
قدمت انسان به حدود چهار ميليون سال مي رسد كه بيش از 3.950.000 سال آن را بطور عمده خامگياه خوار بوده است و فقط حدود پنجاه هزار سال است كه با كشف آتش پخته خواري به تغذيه انسان راه پيدا كرده است و بيش از هفت هزار سال نيست كه انسان با يادگيري كشاورزي و ساكن شدن در كنار كشتزار هاي خود ، با اهلي كردن حيوانات به پرورش آنان چهت استفاده از گوشت و شيرشان پرداخت.
با پختن گياهان اولين چيز كه از بين مي رود آب آن است آن هم با حدود هشتاد درصد مواد معدني و ويتامين هاي محلول درآن به اضافه اكسيژن موجود در گياهان و آنزيم هاي باارزشي كه در سوخت ساز بدن و هضم غذا بكار ميرود .
و ميدانيم كه پيري چيزي جز از دست دادن آنزيم ( مواد آلي ) نيست زيرا سلولها از تقسيم شدن باز مي مانند و سيستم ايمني بدن ضبعف ميشود و در نهايت ذخيره مواد آلي بدن به اتمام مي رسد و باز مي دانيم كه پستانداران بطور طبيعي هشت برابر دوران بلوغ خود عمر ميكنند ولي انسانها بخاطر پخته خواري حداكثر چهار برابر دوران بلوغ خود زنده مي ماند و ما براحتي روي نيمي از طول عمر خود خط كشيده ايم .
براي خام گياه خوار شدن دلايل مختلفي را مي توان بشرح ذيل عنوان كرد :
كاهش ريسك ابتلا شدن به بيماريهاي مختلف و در نتيجه افزايش سلامتي . كاهش صدمات وارده به محيط زيست همه موچودات اين كره زيباي خاكي . كاهش گرسنگي مردم جهان -- كاهش رنج وارده به حيوانات و ...
خام گياه خوار شدن در مدت كوتاهي تمام اين مزايا را در بر خواهد داشت و ما مي توانيم از يك زندگي شاد و بانشاط براي خود و اطرافيانمان لذت ببريم بدون اينكه حيواناتي كه براي توليد شيرو محصولات لبني حاصل از آن پرورش مي يابند مورد استثمار واقع شوند ويا جانداراني كه حق حيات دارند بخاطر گوشتشان سلاخي شوند .
آيا ميدانيد چه رنجي را يك گاو مادر متحمل ميشود كه گوساله اش را فقط چند روز بعد از تولد از او جدا ميكنند تا ما بتوانيم از شير او استفاده كنيم كه هيچ نيازي نداريم (طبق نتايج تحقيقات محققان شير و فرآورده هاي لبني ناشي از آن براي سلامتي مضر مي باشد ) كه بر خلاف ساير پستانداران بعد از پايان دوران شير خوارگي ، شير جاندار ديگري را به طور غير طبيعي مورد مصرف قرار دهيم که برای پرورش این حیوانات حجم زیادی از آب و زمين هاي مرغوب كشاورزي كه مي شد در ايجاد و توسعه باغات ميوه سودمندي فراواني را براي محيط زيست و ما انسانها به همراه داشته باشد به مصرف می رسد . و از توليد گازهاي گلخانه اي جلوگيري شود


"انیشتن یکی از دانشمندان گیاه خوار بود در زیر گفته وی را مورد روش زندگی اش نقل میكنم
http://www.ivu.org/history/northam20a/einstein.html"So I am living without fats, without meat, without fish, but am feeling quite well this way. It always seems to me that man was not born to be a carnivore."( من بدون چربی / بدون گوشت / بدون ماهی زندگی میكنم . و احساس كاملا خوبی در این طریق دارم . همیشه به نظرم اینطور بوده كه انسان به دنیا نیآمده است كه گوشت خوار باشد ."
در رژیم غذایی خام خواری ، تنها از غذاهای نپخته و غذاهایی که در طبیعت وجود داشته و کسی آنها را آماده مصرف نکرده است استفاده می کنند. اغلب از انواع میوه، سبزیجات، مغز میوه و دانه آن در این رژیم غذایی استفاده می شود. تعریف دقیقی از رژیم خام خواری وجود ندارد و در جاهای مختلف از مواد غذایی متفاوتی استفاده می شود. آنچه بین تمام انواع رژیم های خام خواری مشترک است این است: «به غذایی خام می گویند که آن را بیش از 46 درجه سانتی گراد حرارت نداده و همچنین آن را قبلاً در فریزر قرار نداده باشیم.خام خوار به فردی گفته می شود که تنها غذاهای خام مصرف می کند. نکته اینجاست که مصرف چه مقدار از مواد خام سبب می شود که فردی را خام خوار بنامیم. بیشتر متخصصین معتقدند که اگر 75 درصد از غذای مصرفی فردی یا بیش از این مقدار را مواد غذایی خام تشکیل دهند، چنین فردی را می توان خام خوار به حساب آورد. خام گیاه خوار هااعتقاد دارند که این رژیم متعلق به دوران ماقبل تاریخ است؛ زمانی که انسان ها هنوز آتش را کشف نکرده بودند. همچنین باور دارند که دستگاه گوارش انسان به خصوص برای هضم مواد غذایی خام و انواع سبزیجات تکامل یافته است. آرتوری ویرتانن، زیست شیمیدانی که جایزه نوبل دریافت نمود، به عنوان یکی از طرفداران رژیم خام خواری شناخته شد. او نشان داد که آنزیم های موجود در غذاهای نپخته، هنگام جویدن ماده غذایی خام در دهان آزاد می شوند. این آنزیم با آنزیم های دیگر که بدن آنها را تولید می کند واکنش نشان داده و در نهایت گوارش ماده غذایی را به بهترین نحو انجام می دهند. این رژیم در قرن 20 طرفداران بیشتری یافت، پس از اینکه پزشکان ثابت کردند که رژیم غذایی که دارای میوه و سبزیجات باشد قادر است بیماری های بسیاری را بهبود بخشد. تا مدتها رژیم غذایی خام خواری را زیر مجموعه ای از رژیم گیاه خواری غذایی مستقل و متفاوت از گیاه خواری به ثبت رسید. از آن زمان، این رژیم غذایی محبوبیت امروزی خود را پیدا کرد و اولین رستوران هایی که این دسته از غذاها را عرضه می کردند در کالیفرنیا و نیویورک تأسیس شدند. بسیاری از پزشکان و متخصصین تغذیه رژیم غذایی خام خواری را تأیید نموده اند. متخصصین تغذیه این نوع رژیم را برای درمان چاقی که امروزه در جوامع توسعه یافته بسیار شایع است مفید می دانند. این رژیم برای درمان بیماری های عروق قلبی، سرطان و دیابت و بیماری های مربوط به سیستم ایمنی مناسب می باشد. اخیراً در آریزونا تحقیقی را بر روی کودکانی انجام داده اند که 75 درصد از غذای مصرفی این کودکان از مواد غذایی خام تهیه شده است. طرفداران این رژیم عقیده دارند که اگر میزان مصرف کالری و اسیدهای چرب ضروری کافی باشد، افراد با هر سنی می توانند انواع غذاهای خام را مصرف کنند و این رژیم برای همه مناسب است
افرادی که تحت رژیم خام خواری هستند عقیده دارند: غذاهای خام حاوی آنزیم هایی هستند که عمل هضم غذا را در بدن تنظیم می نمایند - -حرارت دادن یا فریز نمودن غذا این آنزیم ها را نابود می کند - - مصرف غذا بدون وجود این آنزیم ها در دراز مدت سبب مسمومیت بدن، زیاده روی در مصرف غذا و در نهایت منجر به چاقی می شود - - غذاهای خام نسبت به غذاهای پخته، مواد مغذی بیشتری دارند. اصل کلی در رژیم خام خواری این است که غذای پخته سمی می باشد؛ چون آنزیم های موجود در غذای خام بر اثر حرارت نابود می شوند. این عقیده را آرتوری ویرتانن برای اولین بار مطرح نمود که به نقش این آنزیم ها در رژیم غذایی افراد اشاره کرد. نتیجه ی تحقیق او نشان داد که خوردن غذای پخته سبب بیماری های مختلف می شود. طرفداران این رژیم باور دارند که با خوردن غذای پخته، لوزالمعده باید بیشتر کار کند و آنزیم بیشتری ترشح نماید. این افراد عقیده دارند که آنزیم های موجود در غذای خام در گوارش غذا، به اندازه آنزیم هایی که دستگاه گوارش ترشح می کند با اهمیتند. در سال 1932م، برای بررسی اثر غذاهای پخته تحقیقی روی دو دسته گربه صورت گرفت. برای مدت ده سال، گربه های گروه اول تحت رژیم غذایی خام خواری بودند؛ درحالی که به گربه های گروه دوم غذاهای پخته می دادند. در نهایت محققان به این نتیجه رسیدند که گربه های گروه اول، سالم تر بودند؛ در حالی که در نسل های متولد شده از گربه های گروه دوم، نقص های مادرزادی به چشم می خورد
طرفداران رژیم خام خواری اعتقاد دارند که آنزیم های موجود در مواد غذایی خام، سلامتی را تضمین نموده و سیستم ایمنی بدن را هم قوی تر می کند. با پیروی از این رژیم می توان پوستی شاداب تر داشت و پر انرژی تر بود؛ در عین حال که میزان ابتلا به بسیاری از بیماری ها به حداقل می رسد. پزشکان و محققان زیادی سعی کرده اند با ارائه سخنرانی یا با نوشتن کتاب و مقاله، مردم را به طرف این رژیم غذایی جذب کنند. برخی از آنها آمار بیمارانی را که با استفاده از این رژیم، از بیماری های مهلکی (مخصوصاً سرطان نجات یافته اند، در کتاب هایشان آورده اند. نورمن واکر، یکی از طرفداران این رژیم غذایی بود که خود، همواره از آن پیروی می کرد. این فرد 118 سال عمر کرد و در نهایت هم در اثر یک حادثه رانندگی جان خود را از دست داد! خام خوران عقیده دارند از آنجا که هیچ جانوری به جز انسان غذای خود را نمی پزد، به همین دلیل است که انسان به بیماری های پیشرونده (مثل سرطان) مبتلا می شود که هیچ یک از جانوران تا به حال به آنها مبتلا نشده اند.

زيست شناس خام گياه خور برنده جايزه نوبل: آرتوری ویرتانن، زیست شیمیدانی که جایزه نوبل دریافت نمود، به عنوان یکی از طرفداران رژیم خام گیاهخواری است. او نشان داد که آنزیم های موجود در غذاهای نپخته، هنگام جویدن ماده غذایی خام در دهان آزاد می شوند. این آنزیم با آنزیم های دیگر که بدن آنها را تولید می کند واکنش نشان داده و در نهایت گوارش ماده غذایی را به بهترین نحو انجام می دهند . اصل کلی در رژیم خام خواری این است که غذای پخته سمی می باشد؛ چون آنزیم های موجود در غذای خام بر اثر حرارت نابود می شوند. این عقیده را آرتوری ویرتانن برای اولین بار مطرح نمود که به نقش این آنزیم ها در رژیم غذایی افراد اشاره کرد. نتیجه ی تحقیق او نشان داد که خوردن غذای پخته سبب بیماری های مختلف می شود. طرفداران این رژیم باور دارند که با خوردن غذای پخته، لوزالمعده باید بیشتر کار کند و آنزیم بیشتری ترشح نماید. این افراد عقیده دارند که آنزیم های موجود در غذای خام در گوارش غذا، به اندازه آنزیم هایی که دستگاه گوارش ترشح می کند با اهمیتند.
بر اساس آخرين پژوهش‌ها، ميوه‌هاي مغزدار مانند فندق، گردو، پسته و ميوه‌هايي از اين قبيل نقش مهمي در تامين سلامت بدن ايفا مي‌كنند. به نقل از منابع اينترنتي، محققان مي‌گويند كه بر خلاف تصور عوام كه گمان مي‌كنند اين قبيل مواد خوراكي فاقد ارزش‌ غذايي هستند، اين ميوه‌ها منابع سرشاري از پروتئين، مواد معدني و ويتامين‌هاي آنتي اكسيدان‌دار هستند. مطالعات نشان مي‌دهد ميوه‌هاي مغزدار برزيلي يكي از مهمترين منابع غني سلنيوم هستند كه اين ريز مغذي براي تامين سلامت سيستم ايمني بدن ضروري است؛ همچنين داراي برخي خواص ضدسرطاني است. دانشمندان دانشگاه ايلينويز در آمريكا دريافته‌اند كه يك مكمل غذايي حاوي 200 ميكروگرم سلنيوم در روز، ميزان ابتلا به سرطانهاي پروستات، ريه و روده را در حدود 50 درصد كاهش مي‌دهد. همچنين از پيشرفت سرطان سينه در زنان و بروز مشكلات پروستات جلوگيري مي‌كند. اين دانه‌هاي خوراكي منابع سرشار فسفر هستند كه اين ماده معدني به ساخت استخوانها و دندانها كمك مي‌كند و نيز منبع سرشار منيزيم است كه اين عنصر نيز در ايجاد تعادل در عملكرد ماهيچه‌ها و اعصاب نقش مهمي دارد.
همچنين وجود اسيد لينولنيك در اين دانه‌هاي خوراكي مي‌تواند براي حفظ سلامت پوست و ايجاد تعادل هورموني مفيد باشد. در ذيل تاثيرات مثبت برخي از اين دانه‌ها ذكر شده است:بادام زميني: خوردن 28 گرم بادام زميني 5 بار يا بيشتر در هفته احتمال بروز ديابت نوع دوم را در زنان كاهش مي‌دهد. بادام زميني داراي مقادير زيادي چربي اشباع نشده‌، منيزيم و فيبر غذايي است كه همگي خطر بروز ديابت را كاهش مي‌دهند. اين ميوه همچنين حاوي فيبر و منيزيم است كه باعش كاهش مقاومت انسولين مي‌شوند. وجود چربي امگا - 2 در اين ميوه نيز باعث حفظ سلامت سلولها، نرمي پوست و نيز كاهش ميزان كلسترول كلي در خون مي‌شود. بادام زميني همچنين منبع سرشاري از آهن، روي، ويتامين E، منيزيم و فوليك اسيد است كه تاثير مهمي در مبارزه با مواد خارجي آزاد سرطان زا دارند.
گردو: بر اساس مطالعات انجام شده از سوي محققان دانشگاه ايالتي پن، گردو نه تنها كلسترول مضر را كاهش مي‌دهد، بلكه باعث كاهش التهاب رگ‌هاي خوني مي‌شود كه معمولا عامل بروز بيماريهاي قلبي - عروقي هستند. گردو منبع غني دو نوع از اسيد‌هاي چرب اشباع نشده به نام‌هاي اسيد آلفا - لانولين و اسيد لينولنيك، ويتامين E، آهن، منگنز، فسفر، پتاسيم و فوليك اسيد است كه در ساخت استخوانها، تامين سلامت قلب و خون نقش مهمي دارند و نيز حاوي ويتامين B-6 است.
بادام: سرشار از پروتئين است و داراي ريزمغذي‌هاي مهمي از قبيل منيزيم، پتاسيم، فسفر، مس، ويتامين B-2، نياسين و آنتي اكسيدان ويتامين E است كه اين ماده اخير نقش ضدسرطاني دارد. بادام شامل مقادير زيادي كلسيم است و نيز مي‌تواند در بهبود رشد استخواني و جلوگيري از بروز پوكي استخوان موثر باشد. محققان كانادايي دريافته‌اند كه افراد مبتلا به كلسترول بالا كه در روز يك اونس بادام مصرف مي‌كنند، مي‌تواند ميزان كلسترول مضر خون خود را تا 4 درصد كاهش دهند -- بادام يكي از بهترين ميوه هايي است كه از لحاظ تغذيه اهمييت فراواني دارد و طبيعت در دسترس انسان قرار داده است . مغز بادام غني از اسيد هاي آمينه ، چربي ، مواد قندي ، مواد معدني و ويتامين هاست . ارزش غذايي يكصد گرم مغز بادام بشرح ذيل است : رديف مواد متشكله مقدار در 100 گرم 1- پروتئين 19 گرم 2 - چربي 54 گرم 3 - كربوهيدرات 20 گرم 4-فيبر 3 گرم 5 - كلسيم 234 ميلي گرم 6- فسفر 500 ميلي گرم 7 - آهن 5 ميلي گرم 8 - سديم 4 ميلي گرم 9- پتاسيم 770 ميلي گرم 10 - منيزيم 625 ميلي گرم 11 - ويتامين آ 5 واحد بين المللي 12 - تيامين 0.24 ميلي گرم 13 - ريبو فلاوين 0.92 ميلي گرم 14 - نياسين 5/3 ميلي گرم 15 - اسيد اسكوربيك به ميزان كم 16 - آب 5% 17 - كالري 598
شلغم :شلغم سرشار از املاح معدني همچون كلسيم ، منيزيم ، فسفر ، گوگرد ، يد و ويتامين هاي آ ، ب ، و سي است . شلغم باعث جلوگيري از بيماري سرطان است و دفاع بدن را در برابر بيماريهاي عفوني بالا مي برد . شلغم فشار خون را پايين ميآورد . فسفر موجود رد شلغم براي اعصاب ، مغز و قوه حافظه بسيار مفيد است . و براي دفع سنگ كليه ، زكام ، سياه سرفه و آنژين مفيد است
هويج منبع مهم بتاکاروتن و الياف مي باشد که هر دو اينها کمک به جلوگيري از سرطان و حمله قلبي مي کنند.ميزان کلسترول در 5 نفر که سنين آنها بين 25- 41 سال بود و روزانه 30 گرم هويج خام مصرف مي کردند اندازه گيري شده بعد از مدت سه هفته و دوباره اين ميزان کنترل شد و مشخص گرديد که ميزان کلسترول کاهش پيدا کرده است.از آنجايي که کلسترول زياد يک عامل مهم در بيماري قلبي مي باشد بنابراين هويج را دز صورت غذاهاي خود قرار دهيد. گروهي از محققين سوئدي اخيرا دلايل بيشتري براي استفاده از سبزيجات ريشه اي ارائه نمودند. آنها به اين نتيجه رسيده اند که سبزيجات ريشه اي تاثير بسزايي در کاهش ميزان حمله هاي قلبي به خاطر پايين آوردن ميزان کلسترول دارند. اين تحقيقات مشخص کرد که 2 عامل مهم در بازسازي سلولهاي رگ نقش دارند که شامل ( ) پلاسمينوژن اکتيوتور انهيبيتور و تيشو پلاسمينوژن آکتيوتور اين دو ماده به طور کلي در بررسي ها نگهدارنده يکديگرند.ولي چند سال قبل محققين متوجه شدند که مردمي که داراي ميزان بالايي از باشند بيشتر مستعد ابتلا به حملات قلبي هستند. به نظر محققين سوئدي در دانشگاه تحقيقي بر روي 290 زن و مرد با ميانگين سني 60-30 از نظر ميزان PAI-1 بر روي نوع غذا انجام داده نتيجه بررسي بسيار شگفت انگيز بود بيشتر سبزيجات ريشه اي مثل هويج که مورد استفاده مردم است بيشتر افزايش دهنده و کمتر افزايش دهنده بود.نتيجه بررسي هاي نشان مي دهد که افرادي که 6 بار يا بيشتر از سبزيجات ريشه اي در هفته خام يا پخته استفاده مي کنند کمتر دچار حملات قلبي مي شوند.در طول مدت بيش از 5 سال محققين غذاي 287 زن را که سن آنها بين 32 تا 69 سال بود و مبتلا به بيماري قلبي بودند با گروه زنان مشابه مقايسه کردند و تفاوت مهمي بين دو گروه به دست آمد. بدين ترتيب که گروهي که از هويج استفاده مي کردند نسبت به کساني که کمتر از هويج استفاده مي کردند * شانس ابتلا به بيماري قلبي داشتند.بيماري قلبي اولين عامل مرگ در امريکا مي باشد. برخي از مطالعات نشان مي دهد که خوردن هويج کمک به جلوگيري از سرطان ريه و ساير سرطانها مي کند.در يک مطالعه در مورد 3669 نفر مرد و زن در بلژيک مشخص شد که مصرف سبزيجات خطر ابتلا به سرطان کولون را کاهش مي دهد و نيز سبزيجات با فيبر زياد مثل هويج خطر ابتلا را 24% کاهش مي دهد.طي بررسي انجام شده در دانشگاه آتن و Harvard School زناني که هر روز از هويج خام استفاده مي کنند 5 تا 8 بار کمتر به سرطان سينه مبتلا مي شوند با توجه به رشد سرطان سينه در امريکا جاي خوشحالي است که مصرف هويج تازه نيز رو به ازدياد است و امريکاييها امروزه 23% بيشتر از هويج مصرف مي کنند
جوانه: گندم . ماش و عدس مقوی ترین حبوبات هستند که متاسفانه مورد توجه واقع نمی شوند . ویتامینهای مهم و لازم گندم هنگام آرد شدن برای تهیه نان بکلی از بین میرود و قسمتهای مرده آن مصرف می شود . بهترین روش برای استفاده از قسمتهای زنده گندم تهیه جوانه آن است . با جوانه زدن میتوان از قسمتهای مهم و زنده حبوبات استفاده کرد . همچنین جوانه ماش چربی خون را جذب کرده و برای بیمارانی که مبتلا به فشار خون هستند مفید می باشد
عناب: عناب از تنقلات بوده و از خواص مهم آن ميتوان به موارد زير اشاره كرد 1-خون ساز است و خون را تصفيه ميكند .2- داراي ويتامين ث و املاح گوناگوني است و براي شستشوي كليه . مثانه بسيار موثر است .3- مسكن ورم معده و مقوي دستگاه هاضمه است . 4- اندكي ملين است و رفع يبوست مي كند
هندوانه :هنداونه بر خلاف تصور اكثر مردم ميوه نيست بلكه از سبزيجات متعلق به خانواده كدوئيان است . كه بيش از چهار هزار سال است به سبب طعم گواراي آن در بسياري از نقاط جهان كشت مي شود . بهترين زمان خوردن هندوانه بين دو غذا است كه غذاي قبلي هضم شده باشد . خوردن آن بلافاصله پس از غذا يا ناشتا خوب نيست و در هاضمه اختلال ايجاد ميكند . در ضمن در زمان تشنگي شديد و گرماي زياد هوا نبايد هندوانه خورد .
خواص هنداونه :1- رقيق كننده خون و تصفيه كننده آن و مسكن فشار خون بالاست . 2- داراي اب زياد و افزايش دهنده مقدار ادار است . 3- مفرح و شادي بخش است . 4- مسكن حرارت است و براي رفع تب ها مفيد است . 5- مغز تخم آن به هضم غذا كمك و سينه را نرم ميكند
((غذاي بيجان يعني بيماري و مرگ و غذاي جاندار نباتي يعني سلامتي و طول عمر ))
پخت و پز كليه مواد حياتي را كه بدن انسان احتياج دارد در غذاي طبيعي ميسوزاند و آنرا به يك ماده سمي و بيماري زا تبديل ميكند . با خام خواري هيچكس در نتيجه بيماري نخواهد مرد ، همه به پيري خواهند رسيد .
يگانه غذايي كه طبيعت مطابق احتياج بدن انسان بوجود آورده است خوردنيهاي خام يعني زنده نباتي مي باشد و هر ماده ديگر بغير از خوردنيهاي زنده نباتي فقط بيماريهاي گوناگون و مرگ نابهنگام و ناگهاني را در بر دارد .انسان قبل از كشف آتش مانند همه موجودات زنده روي زمين با غذاي زنده و بدون پزشك و دارو زندگي ميكرد ولي در نتيجه مصرف مواد پخته و مرده و مصنوعي و شيمايي و ... بيماريهاي گوناگون بوجود آورده است و طول عمر خود را رفته رفته كوتاهتر كرده تا بهاين حال اسفناك رسانده است .آتش كليه خواصغذايي را در غذاي طبيعي و زنده نابود مي كند و آنرا به يك نوع ماده غير طبيعي و سمي و خطرناك تبديل مي نمايد
چرا به همه چیز توجه میکنید بغیر از نحوه تغذیه خود. آیا به نیازهای غذایی بدن خود توجه
ندارید ؟؟
يكي از بهترين آهنگهايي كه تا به حال شنيدم Vicarious
Tool is 1 of my favorite band...محشره ه ه ه ه
Eye on the t.v cuz tragedy thrills me.
Whatever flavor it happens to be.
Killed by the husband...
drowned by the ocean...
Shot by his own son...
she used a poison in his tea, Then she kissed him goodbye.
That's My kinda story
It's no fun till someone dies.

Don't look at me like I am a monster.
Frown out your one face but with the other you
Stare like a junkie into the t.v.
Stare like a zombie
while the mother holds her child. Watches him die.
Hands to the sky, cryin' "why, oh why?"

Cuz I need to watch things die, from a distance.
Vicariously, I live while the whole world dies.
You all need it too don't lie.

Why can't we just admit it?
We won't give pause till the blood is flowing.
Neither the brave nor bold nor brightest of stories told,
We won't give pause till the blood is flowing.

i need to watch things die, from a good safe distance.
Vicariously, i live while the whole world dies.
you all feel the same so why can't we just admit it?

Blood like rain come down. Drum on grave and ground.
Part Vampire, Part warrior, Carnivore, and Voyeur
Stare at the transmittal. Sing to the death rattle

Credulous at best, your desire to believe in angels in the hearts of men.
Pull your head on out your hippy haze and give a listen.
Shouldn't have to say it all again.
The universe is hostile. so Impersonal. devour to survive.
So it is. So it's always been.

We all feed on tragedy. It's like Blood to a vampire.
vicariously, I live while the whole world dies.
Much better you than i
.
**"شكم انسانها از لاشه خوني حيوانات بي گناهي پر شده است كه آنها هم زندگي را دوست داشتند."**
I cannot take this anymore
Saying everything I've said before
All these words they make no sense
I find bliss in ignorance
Less I hear the less you'll say
You'll find out that anyway
Just like before...
Everything you say to me
Takes me one step closer to the edge
And I'm about to break
I need a little room to breathe
Cause I'm one step closer to the edge
And I'm about to break
I find the answers aren't so clear
Wish I could find a way to disappear
All these thoughts they make no sense
I found bliss in ignorance
Nothing seems to go away
Over and over again
Just like before...
.....Shut up when I'm talking to you Shut up shut up shut up Shut up when I'm !talking to you Shut up shut up shut up shut upI'm about to break BREAK !

کشیش
The Priest

یک داستان باستانی: یک شیطان جوان دوان دوان نزد اربابش می آید. با لرزش و هیجان به شیطان پیر می گوید، "باید فورا کاری انجام شود، زیرا روی زمین یک مرد حقیقت را یافته است! و وقتی مردم حقیقت را بدانند، چه بر سر شغل ما می آید؟"
پیرمرد خندید و گفت، "بنشین و استراحت کن و نگران نباش. ما مراقب همه چیز هستیم. مردم ما به آنجا رسیده اند."
ولی او گفت، "من الان از آنجا می آیم ولی حتی یک شیطان هم در آنجا ندیدم."
پیرمرد گفت، "کشیشها مردم من هستند. آنان مردی را که حقیقت را یافته احاطه کرده اند. اینک آنان واسطه بین آن مرد و توده ها هستند. آنان معابدی برپا خواهند کرد، متون مقدسی خواهند نوشت؛ آنان همه چیز را تفسیر و منحرف خواهند کرد. آنان از مردم خواهند خواست که پرستش و نیایش کنند. و در تمام این جنجال ها، حقیقت گم خواهد شد. این روش قدیم من است که همیشه موفق بوده است."
کشیشهایی که نماینده ی دین هستند دوستان دین نیستند. بزرگترین دشمنان آن هستند، زیرا دین نیازی به واسطه ندارد: بین تو و جهان هستی یک ارتباط مستقیم و بی واسطه وجود دارد. تنها چیزی که نیاز است بیاموزی این است که زبان جهان هستی را یاد بگیری. زبان انسان را می دانی ولی این زبان جهان هستی نیست.
جهان هستی فقط یک زبان می داند: و آن سکوت است.
اگر تو نیز بتوانی ساکت باشی قادر به درک حقیقت خواهی بود، خواهی توانست معنی زندگی و اهمیت هرآنچه را که هست درک کنی. و هیچکس وجود ندارد که بتواند حقیقت را برایت تفسیر کند. هرکسی باید حقیقت را برای خودش بیابد. هیچکس نمی تواند این کار را از طرف تو انجام دهد. ولی این کاری است که کشیش ها در طول قرن ها انجام داده اند. آنان همچون یک دیوار چین بین تو و جهان هستی ایستاده اند.
اگر مردم شروع کنند به نزدیک شدن به واقعیت، بدون اینکه کسی آنان را رهبری کند، بدون اینکه کسی به آنان بگوید چه چیز خوب است و چه چیز بد، بدون اینکه کسی به آنان نقشه ای بدهد که از آن پیروی کنند، میلیون ها انسان قادر خواهند بود تا جهان هستی را درک کنند ، زیرا حتی تپش قلب ما نیز همان تپش قلب کائنات است، زندگی ما نیز بخشی از حیات فراگیر در هستی است.
ما غریبه نیستم، از مکانی دیگر نیامده ایم؛ ما در درون جهان هستی رشد می کنیم. ما بخشی از آن هستیم، یک بخش اساسی از آن ، فقط باید به قدر کافی ساکت باشیم تا بتوانیم چیزی را که نمی توان با واژه ادا کرد بشنویم: موسیقی هستی را، سرور عظیم آن را، ضیافت مدام جهان هستی را.
زمانی که این ها شروع کردند به نفوذ در قلب ما، تحول رخ خواهد داد. و این تنها راهی است که انسان مذهبی می شود ، نه با رفتن به کلیساها که ساخته بشر هستند، نه با خواندن متون مذهبی که محصول بشر هستند.
ولی کشیشان وانمود کرده اند که متون مقدس آنان توسط خداوند نوشته شده است. فقط خود همین مفهوم ابلهانه است. فقط به آن متون مقدس نگاه کنید: هیچ امضایی از خداوند در آنها نخواهید یافت.
هر کتاب مقدس شواهد حقیقی به دست می دهد که توسط انسان نگاشته شده و آن هم انسان های احمق، انسان های ابتدایی.
متون مقدس نگارش انسان هستند، تندیس های خداوند ساخت بشر هستند، معابد و کلیساها ساخت بشر هستند، ولی هزاران سال شرطی شدگی به آن ها نوعی قداست و حرمت بخشیده است. و هیچ چیز مقدس و ربانی در آن ها نیست.
کشیش بیش از هر کس دیگر انسان را فریب داده است. این بدترین شغل در دنیاست ، حتی بدتر از حرفه ی روسپیان. دست کم روسپی در عوض چیزی به شما می دهد؛ کشیش فقط هوای داغ می دهد. او چیزی ندارد که به شما بدهد.
و تمامش این نیست: هرگاه فردی به حقیقت دست یافته این کشیشها برعلیه او بوده اند. واضح است که باید هم باشند، زیرا اگر حقیقت او توسط مردم دریافت شود، میلیون ها کشیش در دنیا بیکار خواهند شد. و اشتغال آنان مطلقاٌ غیرمولد است. آنان انگل هستند و به مکیدن خون انسان ها ادامه می دهند. از لحظه ای که نوزاد متولد می شود، تا زمانی که وارد گور می شود، کشیش به یافتن راه هایی برای بهره کشی از او ادامه می دهد.
تا زمانی که دین از دست کشیشها آزاد نشود، دنیا فقط با شبه مذاهب به سر خواهد برد و هرگز دنیایی با دیانت نخواهد شد.
و یک دنیای با دیانت نمی تواند مصیبت زده باشد؛ دنیای با دیانت باید پیوسته سرشار از جشن و خوشی باشد.
انسان با دیانت چیزی جز شعف خالص نیست. قلبش سرشار از ترانه است. تمام وجودش آماده است تا هرلحظه به رقص درآید.
ولی کشیش جست و جوی حقیقت را از انسان گرفته است: او می گوید نیازی به جست و جو نیست؛ پیشاپیش یافته شده و شما فقط باید ایمان بیاورید.
کشیش مردم را رنجور ساخته است، زیرا تمامی خوشی های زندگی را محکوم می کند. او برای اینکه بتواند لذات دنیای دیگر را تحسین کند تمام لذات این دنیا را محکوم می کند.
دنیای دیگر افسانه ی اوست. و او می خواهد که انسان ها واقعیت را فدای مفهوم افسانه ای او کنند ، و مردم چنین کرده اند.
کشیشها دشمن هرکسی هستند که عاشق حقیقت باشد، هر کسی که در جست و جوی حقیقت باشد و یا آن را یافته باشد.
هرچه بیشتر به حقیقت نزدیک باشی، کشیش با تو دشمن تر است. تو مشتریانش را پراکنده و در کسب و کارش اختلال می کنی. برای او دین یک کسب و کار است.
کشیشها در مجادله بسیار کارآمد هستند. آنان استدلال هایشان را پالایش کرده اند. آنان کار دیگری جز این ندارند. فقط مباحثه می کنند.
آنان می توانند حواس تو را پرت کنند می توانند تو را گمراه کنند. تو حقیقت را نمی شناسی، آنان نیز حقیقت را نمی شناسند، ولی آنان مباحثه کردن و سفسطه بازی را می دانند. آنانمی توانند ذهن های شما را به هرچیزی که بخواهند متقاعد کنند. تمام کشیشان به طبقه ی سفسطه گران تعلق دارند.
یک سفسطه باز یک روسپی است. مباحثات هیچ چیز را اثبات نمی کند. یک استدلال بهتر، و آنان را می توان شکست داد.
اگر آن تجربه را نداشته باشی وارد بحث و استدلال و سفسطه شدن خطرناک است، زیرا ذهن تو، بدون آن تجربه، می تواند بخاطر استدلالی که درست نیست متقاعد شود.
نخست تجربه را کسب کن ، آنگاه نیازی نیست که از استدلال بترسی، زیرا هیچ بحثی قادر نیست تجربه ی تو را نابود کند. تجربه ی تو کیفیتی دارد که خودش بدیهی و آشکار است.
کشیشها وانمود می کنند که بسیار فروتن هستند، ولی آنان بسیار کینه توز و انتقام گیر هستند. و می توانی این را در سراسر دنیا ببینی: کشیشها فقط یک کار کرده اند: جنگ افروزی کرده اند ، جنگ های مذهبی ، آنان این را جهاد یا جنگ صلیبی می خوانند. آنان بیش از هرکس دیگر آدم کشته اند، به نام دین، به نام عشق، به نام حقیقت.
تواضع آنان نفاق است. انتقام گیری آنان به خوبی شناخته شده است.
آنان هزاران سال است که اتحاد انسان ها را نابود کرده اند. تمامی بشریت یکی است، ولی کشیشها نمی گذارند این اتحاد صورت بگیرد، زیرا اگر تمام بشریت یکی شود، اگر این صفت ها دور انداخته شوند ، که یکی مسیحی است و دیگری یهودی و دیگری هندو یا محمدی ، آنوقت کشیشها ورشکست می شوند. آنان حرفه ای پردرآمد دارند ، و هیچ کاری نمی کنند، بجز ایجاد دردسر و اغتشاش میان مذاهب مختلف.
حتی با آنان تماس هم نداشته باشید! حتی با تماس باایشان شما آلوده می شوید. آنان زشت ترین و کثیف ترین حرفه را در روی زمین دارند.
تمام ناجیان قید و بندهای مختلفی برای انسان خلق کرده اند. درواقع هیچکس نمی تواند دیگری را نجات بدهد. فرد می تواند خودش را نجات دهد، ولی تظاهر به اینکه "من ناجی هستم، فقط به من باور بیاورید ومن شما را نجات خواهم داد؛ من منجی هستم، تنها ناجی واقعی" تولید اسارت می کند.
این اسارت ها روحی و روانی هستند؛ برای همین است که آن ها را نمی بینید. وگرنه منظورت چیست وقتی که می گویی، "من یک مسیحی هستم"، یا "من یک هندو هستم"،یا " من یک بودایی هستم" ؟ این یعنی که "من باور دارم که گوتام بودا ناجی من خواهد بود"؛ که "من فقط منتظرم که عیسی مسیح بیاید و مرا نجات دهد."
اینگونه، از تلاش برای متحول کردن خودت دست برداشته ای ، و این تنها راهی است برای هرگونه تحول. تمام این ناجیان فقط برای مردم اسارت آفریده اند. و کشیشان به نمایندگی از سوی آن ناجیان مرده ادامه می دهند.
این کشیشها خودشان نیز در اسارت هستند، ولی دست کم این اسارت برایشان سودآور است. دیگران که در اسارت هستند فقط وقتشان را در انتظار هدر می دهند. تمام انتظارها نشستن در انتظار گودوGodot است که هرگز نمی آید.
هر مذهبی شرافت انسان را نابود می کند و او را یک گناهکار می خواند. بجای اینکه به انسان شرافت ببخشد و او را زیبا تر و درستکارتر سازد و از انسان یک خدا بر روی زمین بسازد آنان تمام بشریت را جمعیتی از گناهکاران ساخته اند. و آنچه شما نیاز دارید بکنید این است: "ای گناهکاران! به زانو در آیید."
آنان این را پرستش می خوانند و این را نیایش می دانند. این چیزی جز خودکشی نیست. این یعنی ازبین بردن خود و نابودکردن حرمت انسانی و شرافت خویش.
شما والاترین تجلی تکامل در جهان هستید. جهان هستی به شما امید بسته و رویایش این است که شما به مراحل بسیار والاتری از معرفت برسید. رویای جهان هستی در درون شما این است که شما انسان برترsuperman شوید. ولی این کشیشها فقط گناهکاربرتر درست کرده اند.
چه نیازی به این همه کلیسا و معبد و کنیسا هست؟ آیا تمام این دنیا، تمام کائنات، یک معبد زیبا نیست؟ آسمان پرستاره در شب، روز پر از درخشش خورشید، پرندگانی که آواز می خوانند، گل های شکوفا ، چه زیبایی برتر از این می توانید خلق کنید؟
این گستره ی جهان هستی آزادی شما است. با محدود شدن توسط ایدئولوژی های کاذب در درون یک کلیسا شما چیزی جز یک زندانی نیستید. تمام این کائنات پرستشگاه خداوند است. و هرآنچه که زنده است چیزی جز الوهیت نیست.
همه چیز مقدس است، هیچ چیز نامقدس profane وجود ندارد.
دوگانگی توسط کشیشها ایجاد شده است. و دوگانگی بین مقدس و نامقدس، در درون شما تولید دوگانگی کرده است ، دوگانگی بین بدن و روح. این تولید یک بشریت اسکیزوفرنی کرده است ، همه دچار شکاف شخصیتی هستند.
تا زمانی که یگانه نشوی، یک هماهنگی و همخوانی عمیق، هرگز موسیقی آسمانی را نخواهی شنید ، که تنها گواه است که این دنیا بد نیست، که دنیا زنده است: نه تنها زنده است، بلکه هشیار است: نه تنها هشیار است، بلکه پیوسته خلاق است.
مسیحیان می گویند که خدا دنیا را در شش روز آفرید و در روز هفتم، یکشنبه، استراحت کرد _ و هنوز هم در حال استراحت است. دوشنبه ی او هنوز فرا نرسیده است!
این دنیا، این کائنات وسیع که بی پایان است، یک روند دایم از خلاقیت است. هنوز هم در حال آفریده شدن است. چه کسی می گوید که آفرینش در شش روز کامل شد؟ و چرا باید در شش روز کامل شود؟ هیچ چیز به نظر کامل نمی آید. همه چیز در حال رشد است: هوشمندی انسان در حال رشد است؛ معرفت انسان در حال رشد است.
در آن شش روز خداوند زرتشت را نیافرید، گوتام بودا را نیافرید و عیسی مسیح را نیافرید. اینان گام های والاتر تکامل هستند.
شما فقط یک پل هستید.
شما یک موجود being نیستید بلکه فقط یک شدن becoming هستید.
این بسیار منطقی و اصالتاٌ درست است که انسان یک شدن است.
هرچیز که کامل شود می میرد، زیرا دیگر هیچ امکان رشدی ندارد. خودش را به مصرف رسانده است و تماماٌ مصرف شده است.
زندگی باید یک شدن باقی بماند، نه یک وجود. باید به پیشرفت ادامه دهد، باید آسمان ها را یکی پس از دیگری درنوردد و از یک قله به سوی قله ی بعدی حرکت کند.
اگر خدا خالق دنیا بود آنوقت چرا اینهمه مصیبت وجود دارد؟ آنوقت چرا مردم از گرسنگی می میرند؟ آیا خداوند دنیایی را که خلق کرده از یاد برده است؟ اگر خدا کائنات را خلق کرده باشد، آنوقت مسئول آن است: مسئول تمام گناهکاران، مسئول تمام جنایتکاران ، زیرا تخم گناه و تخم جنایت را او آفریده است. وگرنه این ها از کجا آمده اند؟ ، او تنها آفریننده است.
اگر مردی فرد دیگری را به قتل برساند، چه کسی خواهش کشتن را خلق کرده؟ اگر مردی تجاوز کند، چه کسی تمایل به تجاوز را خلق کرده؟ آنوقت چه کسی مسئول سلاح های اتمی است؟ چه کسی مسئول آدلف هیتلر و جنگ جهانی دوم است؟ چه کسی مسئول مرگ پنجاه میلیون انسان در جنگ جهانی دوم است؟ و اگر جنگ جهانی سوم روی دهد و تمام زندگی در این سیاره ی زیبا نابود شود، چه کسی مسئول آن است؟
خدا باید مسئولیتش را قبول کند. اگر او خالق است، آنوقت باید نابود کننده هم باشد، این یک استنتاج روشن است.
و هنوز هم ابلهان خدا را پرستش می کنند _ آنان واقعاٌ بی باک هستند! در پرستش آنان بی باکی زیادی وجود دارد: پرستیدن خدایی که مخلوقات خودش، آدم و حوا، را از عاقل شدن و دستیابی به زندگی جاودان باز می دارد. هنوز هم کشیشان به پرستیدن او ادامه می دهند و مردم نیز کورکورانه از کشیشان پیروی می کنند.
به نام خدا بیشترین تعداد مردمان کشته شده اند تا هر نام دیگر. خدایی عجیب، خالقی عجیب؛ نمایندگانی عجیب که تمام کارشان کشتن انسان ها و نابود کردن انسان است!
عجیب اند این کشیشان به اصطلاح مذهبی که تمام آموزش هایشان ترک دنیا است ، و خدا خالق این دنیا است. آیا نمی توانید این تضاد را ببینید؟ اگر خدا خالق این جهان باشد، آنگاه ترک دنیا یعنی ترک خدا.
جورج گرجیفGeorge Gurdjieff عادت داشت بگوید که تمام مذاهب با خدا مخالف هستند. زیرا تمام آموزش آنان این است که "دنیا را ترک کنید." خدای بیچاره دنیا را در شش روز خلق کرده و چنان خسته شده که دوشنبه ی او هنوز فرا نرسیده است! از آن زمان تاکنون جایی پیدایش نشده است. شاید خودش را کاملاٌ مصرف و تمام کرده باشد: روز یکشنبه به خواب رفته و دوباره بیدار نشده است! و آنوقت این کشیشها به این آموزش ادامه می دهند که: دنیا را ترک کنید. ترک دنیا یعنی ترک خدا، زیرا این دنیا مخلوق او است.
این مردم خودشان نجات یافته به نظر نمی آیند. فقط نگاهی به پیروان این به اصلاح مذاهب بیندازید: به دیدن راهبان جین بروید! چشمانشان نشانی از هوشمندی ندارد و چهره هایشان از نور و شکوه نمی درخشد. آنان خودشان را شکنجه می دهند: طریقت آنان این است. و اگر خودت را شکنجه بدهی، نمی توانی گلی زیبا باشی.
و تمام مذاهب.... نگاهی به پاپ بیندازید: آیا فکر می کنید که او چیزی از الوهیت دارد، هاله ای از الوهیت دارد؟ پاپ قبل از او یک همجنس باز بود. آیا همجنسبازی الهی است؟ شاید! زیرا تثلیث مسیحیت نیز به نظر گروهی از مردان هستند: خدای پدر، خدای پسر و یک موجود عجیب به نام روح القدس ، حتی یک زن نیز میانشان نیست!
پاپ ها در طول تاریخ هزاران زن را به جرم جادوگر بودن، زنده به آتش کشیده اند. و معیارشان برای اینکه چه زنی جادوگر است چه بوده؟ امروزه دیگر خبری از زن جادوگر نیست ، آنان ناگهان ظاهر شدند و ناگهان ناپدید شدند! ، معیاری در کار نبود: هر مردی می توانست به پاپ گزارش بدهد.
پاپ یک دادگاه ویژه تعیین کرده بود: فقط یک حدس و گمان که فلان زن به نظر جادوگر می آید کافی بود. هر مردی برای این کار شایسته بود. هیچ دلیلی درخواست نمی شد. آن زن را بلافاصله دستگیر می کردند و برای روزهای متوالی تحت شدیدترین شکنجه ها قرار می دادند. آنان برای شکنجه دادن ماشین هایی اختراع کرده بودند.
و در نهایت، چون تنها راه خلاص شدن از شکنجه اعتراف بود، آن زن باید اعتراف می کرد که جادوگر است. اعتراف او تنها معیار بود! و اگر هرکسی را به قدر کافی شکنجه بدهی و راهی جز اعتراف نباشد، می توانی از هرکسی هر اعترافی را بگیری. و آن دادگاه ویژه به او دیکته می کرد که چه باید بگوید: که او جادوگر است و با شیطان رابطه ی جنسی داشته است.
شیطان وجود ندارد، ولی آن زن باید در دادگاه این را می گفت، وگرنه شکنجه ها دوباره شروع می شد. و زمانی که او در دادگاه اعتراف می کرد که جادوگر است و با شیطان همخوابگی کرده، آنوقت دادگاه راضی می شد. هیچ نیازی به هیچ گواه دیگر نبود.
رای دادگاه ساده بود: زن باید در وسط شهر زنده زنده در آتش می سوخت تا همه بتوانند ببینند که همخوابگی با شیطان چه عواقبی دارد. هزاران زن را اینگونه زنده به آتش کشیدند. و این پاپ ها مسئول آن هستند.
این پاپ ها هیچ نشانی از سرخوشی، سرور، خلاقیت و سکوت ندارند. آری، آنان به انجام کارهای احمقانه ادامه می دهند: زمین را می بوسند. وقتی که پاپ لهستانی به اینجا آمد، درفرودگاه دهلی زمین را بوسید. من گفتم، "این نخستین طعم مذهب هندو است که چشیده، زیرا در اینجا تمام زمین پر از پهن گاو است: پهن مقدس از گاو مقدس!" ولی با بوسیدن زمین تو فقط حماقت خود را نشان می دهی نه چیزی دیگر را.
آنان باید نشان دهند که نجات یافته اند و به بیداری رسیده اند و به رهایی رسیده اند. ولی واقعیت چنین نیست. آنان بیشتر و بیشتر در اسارت هستند.
آنان متظاهر هستند: آنان خود را چوپان می خوانند، ولی به جمعیت گوسفندان تعلق دارند، زیرا آنان از یک حقیقت ساده غافل هستند ، که پل های زیادی به آینده وجود دارند. انسان توان های بسیار زیاد دارد. او می تواند به انواع بسیار زیادی از انسان جدید تبدیل شود. و ما در دنیا نیاز داریم که هر انسان جدید، موجودی منحصر به فرد باشد، تا این تنوع و آن زیبایی که این تنوع با خود می آورد، در روی زمین زنده باقی بماند. اگر همه یکسان باشند، زندگی کسالت آور می شود.
کشیشها جلوی رشد انسان را گرفته اند و از پرواز او در آسمان باز به هرنوعی ممانعت کرده اند ، آنان آزادی را مجاز ندانسته اند.
آنچه شما نیاز دارید یافتن راهی به آزادی مطلق است ، آزادی از انواع اسارت های روانی و روحانی ، و آنگاه شما خودتان ناجی خود می شوید. و شما ابرانسان هایی به مراتب والاتر از تمام ناجیان گذشته خواهید بود.

زرتشت: الهه ای که می تواند برقصد
7 آوریل 1987 (خلاصه)
Zartushtra: A God That Can Dance